کوپه شماره ٧
Friday, March 31, 2006
زلزله در لرستان
تسلیت به دو دوست
باران
آغاز
روزهایی که رفت
این روزها به جز کتاب خوندن خیلی مشغول کوپه شماره هفت هستم. کوپه شماره هفت واقعی. نمی دونم گفتم یا نه که چرا این جا رو به این نام گذاشتم. کوپه شماره هفت داستانی است که نوشتم و این روزها بعد از سال ها دارم یک دستی توش می برم شاید چاپش کنم. البته بازنویسی این کار که شکل تازه ای به این داستان داده و البته یک دو سالی وقفه افتاده این روزها وقتم پره از این داستان پر از کوپه شماره هفت شاید یک دلیل پراکنده خوندن کتاب های تاریخی به خاطر بازنویسی این داستان هست که البته الان تنها یک کمی شکل تاریخی داره و این شکل تازه اش بخشی از تاریخ را روایت می کنه اما بیشترش داستان اتفاقی است که در پس یک حادثه تاریخی می افته. می خوام تمومش کنم. نمی دونم موفق می شم چاپش کنم یا نه اما می خوام کوپه شماره هفت را تموم کنم. شایدم یک روزی گذاشتمش این جا.
Monday, March 27, 2006
بازگشت
چقدر خوبه كه آدم 5 روز تمام بدون خبر و بدون ايميل و اينترنت باشه. خوبه اما نبايد بيشتر بشه در هر صورت سال جديد كاري از ديروز به طور نصف و نيمه شروع شد . حرفهاي زيادي هست كه بايد حرف زد اما شايد بهترين خبر آخر سال پارسال آزادي اكبر گنجي بود. حرفهاي زيادي هست خواهم نوشت. اگر بشود.
Friday, March 17, 2006
در ضمن هر وقت بتونم در اولین فرصت از سال 84 می نویسم. برای این که سال 85 سال خوبی باشه حتما 84 را مرور می کنم. سال خوبی داشته باشید.
Wednesday, March 15, 2006
آلفرد یعقوب زاده و نوار غزه
عکاسی شغل سختیه باور کنید خبرنگاری و عکاسی خبری شغل سختیه می گویید نه ببیند. نمونه اش آلفرد یعقوب زاده. به قول حسن سربخشیان آلفرد یعقوب زاده خودش خبرساز شد. امروز یک خبری آمد که آلفرد یعقوب زاده عکاس ایرانی آژانس سیپا توی فلسطین اشغالی توسط یکی از گروه های فلسطینی به همراه چند عکاس و خبرنگار دیگه به گروگان گرفته شده است. عکس آستوشیندپرس هم خبر را با عکس هاش فرستاد روی خط. آلفرد را از پارسال که برای جایزه هنر و نیایش آمده بود ایران می شناسم. باهاش مصاحبه کردم. یک روز جمعه توی رستوران هتل لاله سر صبحانه باهاش مصاحبه کردم. خیلی اهل مصاحبه نبود. طفره نمی رفت اما هنر می خواست مصاحبه باهاش. ساده و آرام جواب می داد. صحبت های کسی که همه چیز را از دریچه یک قاب چهارگوش می دید و اونم شهری را که 23 سال ترکش کرده بود جالب بود. بگذریم امسال هم قرار بود باز مصاحبه بکنه اما یک دفعه سر از نوار غزه در آورد. در هر حال بعد از ظهر محمد فرنود خبر آزادیش را داد. باور کردنی نبود یک ماه پیش توی دانشگاه هنر یک برنامه اسلاید شویی بود که یک بخش عمده اش عکس های الفرد از فلسطین بود. تصاویری از جنگ سنگ، دستانی با سنگ دربرابر تفنگ، سنگ های خونین، دیواری که میان منطقه حائل کشیده شده با نقاشی هایش نقاشی های برای آزادی . خود الفرد می گفت در این 17 سال توانسته با فلسطینی ها کنار بیاید. خیلی عکس ها همپای مردم دویده بود حتی جانش در خطر افتاده بود. البته عکاسی مثل آلفرد از خطر نمی ترسه تا به حال بارها دچار آسیب شده و حتی یکبار در لبنان خیلی سخت زخمی شده است. آن روز تعریف کرد که ارتباط با فلسطینی ها خیلی سخت بود. اما با تربیت عکاس هایی از میان خودشان خیلی بهتر شده است. بگذریم خبر آزادی آلفرد را این جا بخونید.
Tuesday, March 14, 2006
چهارشنبه سوري در خبرگزاري
جايي ميان قلبم حست ميكنم
نزديكي به اندازه رگهايم، دور به اندازه تمام كهكشانها
جايي ميان قلبم حست ميكنم.
جايي در نزديكي و دورتر از دور دستهاي دنيا
وقتي نمي بينمت چيزي درون وجودم كم ميشه. مخصوصا كه بدونم چرا نيامدي و دلم شور بزند و ... خيلي سخته كه نتوني وقتي كاري را ميخواهي انجام بدي نتوني انجامش بدي. مثل خوردن آب وقتي خيلي تشنهاي و كنار آب هستي و نتواني، نخوري... دلم گرفته مي خوام بدوني نگرانتم اما ... كاش اين جا را بخوني .
Monday, March 13, 2006
اين روزها آسمان دل من شكل تو را گرفته است.
Sunday, March 12, 2006
وقتی تو را دوست می دارم
بر روی دستان من و دستان تو راههای جهان به هم می رسد
نظم افلاک دگرگون می شود
ماهیها در دریا بسیار می شوند
و یکی ماه در گردش خونم سفر می کند
شکل من نیز دیگر می شود
....... درخت می شوم .... باران می شوم
...... پرتوی سیاه در چشم زن اسپانیایی می شوم
*
وقتی تو را دوست می دارم ، دره ها و کوهها شکل می گیرد
تولد کودکان بسیار می شود
جزایری افسانه ای در چشمانت پدید می آید
و زمینیان ، اخترانی می بینند که از ذهن هیچ کس نگذشته است
...... و روزی فراوان می شود
..... عشق بسیار می شود
...... کتابهای شعر انبوه می شود
...... و ایزد در اتاق مه گون خود فرخنده بخت می شود
*
وقتی تو را دوست می دارم ، هزاران کلمه متمدن می شود
...... زبانی دیگر شکل می گیرد
...... شعر هایی دیگر
...... ملتهایی دیگر
ساعتها تند تند نفس می زنند
..... حروف ِ عطف می آرامند .... و تاء های تأنیث آبستن می شوند
و میان صفحات گندم می رویند
...... و از چشمانت پرندگانی می آیند
و خبرهایی عسلی می آورند
...... و از نارهای سینه ات کاروانهایی می آیند
و علفهایی هندی با خود می آورند
...... میوهء انبه بر زمین می افتد
بیشه ها شعله ور می شود
...... و طبلهای سرزمین نوبه به صدا در می آید
وقتی تو را دوست می دارم
..... آه ، بانوی یاسمن ....
وقتی تو را دوست می دارم
«نزار قبانی»
هيچ وقت مثل الان نخواستم مثل حالا اين قدر بيپرده با تو حرف بزنم
مي خواهم بداني كه همه چيز از هيچ آغاز شد. از هيچ از يك خيال خام. بعد من بودم و عادت ديدن تو و فكر كردن به تو نه از اين بيشتر. انصاف بده براي كسي كه دو سال همه چيز را براي فراموش كردن از خودش دريغ ميكند تو يك حادثه بودي. حادثهاي از باز شدن يك دريچه. اين گناه است. ميدانم همه اين ها گناه است. دوست داشتن تو بزرگترين گناه من بود. مي دانم. يكسال و شش ماه ده روز است كه دارم تاوان اين گناه را با بيتوجهيهاي تو ميدهم اين كم تاواني نيست. اما در اين يكساله و شش ماه و ده روز نگذاشتم تو در اين شريك باشي. كاش ميدانستي جنس اين دوستداشتن با دوستداشتنهاي ديگر چقدر تفاوت دارد. تفاوتي كه بايد ميفهميدي اما... من دوستت دارم خودت را نميدانم، نگاهت را، اما هيچ وقت نخواستم تا تو را خلاف ميلت در اين احساس شريك كنم. مگر غير از اين بود كه تو آزادي تا انتخاب كني. هيچ وقت نخواستم تا برخلاف ميلت من را انتخاب كني. اما تو هيچ وقت نفهميدي. مثل خيليها گمان كردي اين محبت تو را پاينبد ميكند. نميدانم شايد فكر كردي ميخواهم خودم را به تو تحمل كنم. امروز خيلي خستهام دلم ميخواهد با تو حرف بزنم. بگم كه در اين يكسال و شش ماه و ده روز خيلي فرصتها بوده كه بيپرده با تو صحبت كنم. بخواهم در قاب نگاه تو بمانم. از دريچه نگاه تو دنيا را ببينم. دلم ميخواهد در 555 روز يك لحظه به من فكر كني يك لحظه به اندازه تمام لحظههاي اين 555 روز . امروز ميخواستم بيپرده صحبت كنم اما باز هم نشد بيپرده بگويم كه كاش ميدانستم در كجاي خيال تو هستم. كاش ميدانستم آيا در خيالي كه هيچ كس نميميرد جايي دارم يا نه. امروز ميخواستم به اندازه تمام لحظات اين ساعتها با تو حرف بزنم اما ........ حرفهايي هست كه گاهي از زبان نميآيد.
Saturday, March 11, 2006
محمد رحمانيان در سينما
محمد رحمانيان كارگردان نام آشناي تئاتر و نويسنده توانا هم به جمع فيلم سازان ميپيوندد. هم خوشحاليم هم ناراحت از يك طرف اين كه حضور اين كارگردان تواناي تئاتر در سينما يك اتفاق خوبه حتما فيلمي . پيش از اين هم فيلمنامههاي خوبي از رحمانيان خوندم. اما ناراحتي از اين است كه جادوي سينما تئاتري هاي حرفهاي را از ديدن نمايشنامههاي ناب رحمانيان كه هر كدامش يك دنيا حرفه و يك تجربه تازه است محروم كند. البته صبح كه خبر فيلم را به من گفت اشاره كرد كه دارد روي نمايش بعدي خودش به نام روزهاي راديو كار ميكند. اگر اتفاق ناجوري رخ نده امسال جشنواره فيلم فجر يك فيلم خوب از يك كارگردان مسلط و باسواد خواهيم ديد.
دو وبلاگ از دو همكار خوب
من يك زنم
من يك زنم
نامم زن است
هويتم ايراني است، شرقيم
من زنم
زني ايستاده بر بلنداي يك قوم
قوم نجيب آريا
از به هم پيچيده شدن دو گياه، دو نام آمدهام
زنم
ريشهام در خاك است، در آب
سپندار مذ، آناهيتم
مادرم شهرزاد است، كه براي ماندن قصه ميساخت
نامم فرانك است، فرنگيس كه فريدون و كيخسرو ميزايد
اما نه من هويتي فراموش در تاريخ اين سرزمينم
نامم را به ياد نميآورم
نامم جايي در گذر مردانه تاريخ جا گذاشتهام
هويتم را زنده به گور كردهام
من يك نامم
Thursday, March 09, 2006
انتصاب تازه
در ضمن به همكار عزير خانم كشوري هم تبريك ميگويم
٨ مارس
تلاش براي احقاق حق و ايستادگي براي برابري ميان زن و مرد با آغاز عصر رنسانس در جهان شكل گرفت. اما با آغاز قرن هجدهم و موج تفكرات انقلابي زنان با شدت بيشتري يافت. درطي انقلاب فرانسه ، در پاریس زنان طي يك راهپمايي بطرف ورسای خواستار آزادي ، برابري ، برادري وحق راي براي زنان شدند. اما آن چه موجب شدت گرفتن اين موج شد مبارزات زنان نساجي آمريكا در اواخر قرن هجدهم بودتظاهرات و اعتراضات زنان كارگر نساجي عليه دستمزد هاي نابرابر، شرايط بد و غير قابل تحمل كار و ساعت كار طولاني بود.خواستهاي آنان عبارت بودند از: افزايش دستمزد ، كاهش ساعات كار به ١٠ ساعت در روز، حق تشكيل اتحاديه هاي كارگري و كسب حق راي. اين مبارزات بسرعت همه گير شد وچهره درخشاني به حق طلبي و آزاديخواهي زنان كارگربخشيد
در ٢٨ فوريه سال ١٩٠٩ ، طبق بيانيه حزب سوسياليست در آمريكا نخستين روز جهاني زن برگزار شد .در ماه اوت ١٩١٠ ، كنفرانسي از بين الملل سوسياليستي در شهر كپنهاك دانمارك تشكيل شد كه در آن نمايندگان اتحاديه هاي كارگري و احزاب سوسياليست شركت داشتند • يك روز قبل از اين تجمع ، يك كنفرانس جهاني زنان فراخوان داده شد ه بود كه بيش از ١٠٠ نفر از نمايندگان سازمانها و احزاب زنان از١٧ كشور دنيا در آن شركت كردند• کلیه اين ١٠٠ نماينده يا منتخب اتحاديه ها وسنديكاهاي كارگري و يا احزاب سياسي چپ وسوسياليست بودند• اين كنفرانس در ساختمان وسالن مخصوص تجمعات كارگري برگزار شد.
كلارازتكين يكي از رهبران شناخته شده حزب سوسياليست وقت آلمان بود كه اين مبارزات را هماهنگ مي كرد. زتكين در اين كنفرانس ،پشنهاد تعيين ٨ مارس روز جهاني زن رامطرح و قطعنامه اي را براي تصویب به كنفرانس ارائه داد.
در سال ١٩٢١كلارازتكين كه اين باريكي از رهبران انترناسيونال سوسياليست و در راس اين كنفرانس بود، ٨ مارس را بعنوان روز جهاني به اين كنفرانس جهاني پيشنهاد و آن را به تثبيت رسانيد• دلايل مختلفي كه بر مبناي آن ٨ مارس در اين كنفرانس انتخاب شد، اين دلايل بودند:
از آن تاريخ تاكنون، عليرغم موانع بيشماروعليرغم اينكه در تعدادي از كشورها حتي برگزاري اين روز ممنوع است ، زنان اين روز را به عنوان روز جهاني اعتراض به ستم به زن برگزار ميكنند. دركشور هاي مختلف، زنان بابرگزاري تظاهرات ، كنفرانس ، تجمعات و جشنها اين روز را گرامي ميدارند.
Tuesday, March 07, 2006
سد بزرگ هخامنشي در مرودشت فارس کشف شد
بقايايي از يک سد بزرگ دوره هخامنشي در نتيجه بررسي باستان شناسان فرانسوي در استان فارس کشف شد. احتمال داده مي شود اين سد براي مهار آب رودخانه اي که از تنگه حنا مي گذشته احداث شده و آب کشاورزي را به بخش هاي ديگر مرودشت هدايت مي کرده است.
بقايايي از يک سد بزرگ مربوط به دوره هخامنشي در نتيجه بررسي هاي باستان شناسان فرانسوي در استان فارس کشف شد. اين سد خاکي که با کانال هاي سنگي ساخته شده در تنگه حناي مرودشت و در نزديکي شهرستان خرمبيد واقع شده است.
«رمي بوشارلا»، باستان شناس فرانسوي و سرپرست هيات بررسي و شناسايي مرودشت در مورد اين سد به ميراث خبر گفت: «شواهد باستان شناسي نشان مي دهد که احتمالا سد خاکي موجود در تنگه حنا با کانال هاي سنگي توسط هخامنشيان ساخته شده است. همچنين اين احتمال نيز وجود دارد که اين سد براي مهار آب هاي رودخانه اي که از اين تنگه مي گذشته احداث شده و آب کشاورزي را به بخش هاي ديگر مرودشت هدايت مي کرده است.»
بقيه اين خبر را ميتوانيد در ميراث خبر بخونيد. البته ما خبر اين كشف باستانشناسي را از دو روز قبل با تبليغي كه حسن ظهوري توي سايت راهانداخته بود ميدانستيم.
اين هم يك گزارش تصويري از آرامگاه كوروش است كه ظاهرا ديروز امروز سالمرگش بوده است.
درد دلهاي آقاي بازيگر
اين درد دلهاي آقاي بازيگر است. ديروز كه رفته بوديم تا وزير ارشاد از ساختمان تازه خانه تئاتر ديدن كند استاد انتظامي اين ها را گفت. او از دوستاني نام برد كه روزي ستاره سينما و تئاتر بودند و امروز گوشه خانه افتادند و كمتر كسي به سراغشان ميرود. استاد نميخواست اسن اين افراد برده شود اما همه اسامي مطرحي بود. اسامي كه هر كدام به اندازه همه عمر براي سينما و تئاتر اين مملكت تلاش كردند و امروز در هجوم جوانهاي خوش صورت ...
بقيه حرفهاي انتظامي را اين جا بخوانيد. راستي قابل توجه دوستان عكاس فراخوان دوره سوم جايزه عكس مطبوعاتي كاوه گلستان با اسم داوراش منتشر شد.
كافهاي به اندازه تيتر اول
تـــیـتــــر را زدنــد رضا ولي زاده
چشیدن مزه ژورنال جویس در کافه تیتر مصطفي قوانلو
تیتر های اختصاصی "روزانه " از گشایش کافه "تیتر" مهران بهروز فغاني
تیتر، کافه شد راوي
تسلي و سلام
تسلي و سلام
ديدي دلا، كه يار نيامد
گرد آمد و سوار نيامد
بگداخت شمع و سوخت سراپاي
آن صبح زرنگار نيامد
آراستيم خانه و خوان را
آن ضيق نامدار نيامد
دل را و شوق را و توان را
غم خورد و غمگسار نيامد
آن كاخها زپايه فروريخت
و آن كردهها به كار نيامد
سوز دلم به رنج شكيب
اي باغبان، بهار نيامد
بشكفت بس شكوفه و پژمرد
اما گلي به بار نيامد
خورشيد چشم چشمه و ديگر
آبي به جويبار نيامد
اي شير بسته به زنجير
كز بندت ايچ عار نيامد
سودت حصار و پيك نجاتي
سوي تو و آن حصار نيامد
زي تشنه كشتگاه نجيبت
جز ابر زهر بار نيامد
م اميد(مهدي اخوان ثالث )
Monday, March 06, 2006
هشتم ماه مارس - 4
«هشت تا هشت» عنوان کلی برنامهای است که با شعار «نه»، روز چهارشنبه، 17 اسفند برابر با 8 مارس با همکاری کانون زنان ایران، مرکز کارورزی سازمانهای جامعه مدنی، سایت زنان ایران و موسسهی راهی برگزار می شود.
این برنامه که به طور همزمان در دو سالن مجزا اجرا میشود شامل دو میزگرد است: «بررسی و تحلیل جنبش زنان؛ از 8 مارس گذشته تا 8 مارس امسال» با حضور شهلا لاهیجی، فاطمه صادقی، بابک احمدی، حمیدرضا جلاییپور و شادی صدر و میزگرد وبلاگنویسان دربارهی «سانسور زنان در اینترنت» با حضور دکتر شيرين احمدنيا، لیلا نظری (از کميتهی پیگيری سانسور زنان)، فرناز سیفی، مریم میرزا و پرستو دوکوهکی.
نمایش فیلم «ماده 61»، ساختهی مهوش شیخالاسلامی و نمایش خیابانی «همچنان ایستاده و زندهایم» نوشته و اجرای آینا قطبییعقوبی و هنرمندی گروهی از دانشجویان دختر دانشگاه هنر دانشگاه آزاد اسلامی، فلش «8تا8» و سه اسلایدشو با موضوع عکسها و نقاشیهایی دربارهی زنان و وقایعی که از سال گذشته تا امسال در حوزهی زنان رخ داده است بخشهای دیگری از این برنامه را تشکیل میدهد. مرور مطبوعات در یک سال گذشته نیز جزئی از برنامه است.
برنامه که از ساعت 9:30 صبح شروع می شود و تا ساعت 5 عصر ادامه دارد، در مجموعهی فرهنگی شقایق واقع در خیابان ولی عصر، پایین تر از پل پارکوی، پلاک 1541 برگزار خواهد شد.
بگذار از چشمان تو بگريم
از نمايش ميخواستم اسب باشم. محمد چرمشير انتشارات نيلا
Wednesday, March 01, 2006
جاي خالي تو اين روزها همه جا هست