کوپه شماره ٧

Friday, March 31, 2006

روزهایی که رفت

این روزها خیلی دلم می خواست یک چیزی بنویسم مثل همین حالا حرفهای داشتم که بزنم. حرف هایی از پارسال از این که سال قبل هم سال خوبی بود هم سال بدی بود. خوب بود چون نمی خواستم کم بیارم توی کار. از نتیجه کار سال قبلم خیلی راضی نیستم اما بدم نبود.خیلی عالی اون جوری که آدمی مثل من را اقناع کند نبود و خیلی جاها می تونست خیلی بهتر بشود. فقط ناراحتم از این که توی سال 84 کمتر به تاریخ پرداختم. رشته ای که دوستش دارم و اول آخرش رشته ایه که من درسش رو خوندم. به خودم قول دادم که امسال یادم باشه که 8سال از بهترین سال های زندگیم از رو روی این رشته گذاشتم. اول از همه باید توانم را بیشتر کنم. توی این چند روز چند تا کتاب تاریخی رو بازخونی کردم. تاریخ ایران در زمان ساسانیان کریستین سن، تاریخ ایران در دوره قاجار شمیم، انقلاب مشروطه کسروی. می خوام قبل از این که قبله علم عباس امانت رو شروع کنم یک نگاهی هم به ایران بین دو انقلاب یرواند آبراهامیان بیاندازم.( توی پرانتز خودم از این همه تمرکز موندم اگه تونستید رابطه ساسانیان را با قاجاریه پیدا کنید ...همینه که هیچ وقت مورخ خوبی نمی شم. ) اما سال خوبی نبود چون هزار تا کار نیمه تمام رو باز نیمه تموم گذاشتم. کاش می دونستی نیمه تمام ترین کارم تو بودی. این روزها همش دارم سال گذشته و تو رو مرور می کنم.
این روزها به جز کتاب خوندن خیلی مشغول کوپه شماره هفت هستم. کوپه شماره هفت واقعی. نمی دونم گفتم یا نه که چرا این جا رو به این نام گذاشتم. کوپه شماره هفت داستانی است که نوشتم و این روزها بعد از سال ها دارم یک دستی توش می برم شاید چاپش کنم. البته بازنویسی این کار که شکل تازه ای به این داستان داده و البته یک دو سالی وقفه افتاده این روزها وقتم پره از این داستان پر از کوپه شماره هفت شاید یک دلیل پراکنده خوندن کتاب های تاریخی به خاطر بازنویسی این داستان هست که البته الان تنها یک کمی شکل تاریخی داره و این شکل تازه اش بخشی از تاریخ را روایت می کنه اما بیشترش داستان اتفاقی است که در پس یک حادثه تاریخی می افته. می خوام تمومش کنم. نمی دونم موفق می شم چاپش کنم یا نه اما می خوام کوپه شماره هفت را تموم کنم. شایدم یک روزی گذاشتمش این جا.

posted by farzane Ebrahimzade at 1:32 AM

|

<< Home