کوپه شماره ٧

Tuesday, December 08, 2009

حیات نو هم مرد

دارم می‌ترسم از دوشنبه‌ها. از دوشنبه‌هایی که بوی تلخ مرگ گرفته. هنوز جوهر لغو امتیاز سرمایه خشک نشده و شوک تعطیلی خبر و همشهری و لغوش از خاطره‌ها نرفته، که نوبت به یک دوشنبه دیگر رسید و اینبار ظاهرا قرعه به نام حیات نو افتاد. نامه‌ای مهر موم شده‌ای که قبلا لو رفته بود دم در ساختمانش رفت و همه چیز تموم شد و نفس حیات نو هم بریده شد و مرد. هرچند فرقی هم نمی‌کرد بالاخره دیر یا زود انتظار بچه های حیات نو هم به سر می آمد و مثل بقیه همکارانشان بیکار می‌شدند... حالا امشب حتما خیلی از همکارانمون که یا توی روزنامه کار می‌کنند یا بیکارن و هنوز نتونستن جایی دیگر را برای نوشتن پیدا کنند باز غصه می‌خورند و تلفن بچه های حیات نو هی زنگ می ‌خوره برای پیام‌های همدردی. همدردی از سوی دوستانی که می‌دونم روزهای بدتری رو گذروندن و بعد از چند روز پرونده حیات نو هم بسته می‌شه و ...

می‌گن داریم عادت می‌کنیم. اما تجربه سرمایه به من نشون داد که عادت کردن به وضعیت کار راحت نیست. برای من که هنوز عادی نشده نه روزهای بیکاری و ننوشتن نه داغ از دست دادن کار و مرگ سرمایه. نه برای من که عادی نشده و عادی نمی‌شه. دیگه عادت نمی‌کنم از خبرهای کوتاهی که اول شایعه می‌شه و بعد بلافاصله روی خروجی خبرگزاری فارس می‌آد و بعد نامه‌اش می‌رسه که توش نوشته به استناد ماده فلان قانون مطبوعات و تفسیر صلاحدید آقایان هیات نظارت روزنامه شما توقیف می‌شه. تفسیر نامه‌اش هم که خیلی ساده است به همین سادگی که هیات نظارت بر مطبوعات یکدست ما تصمیم گرفته که شما از فردا کار نکنید. به همین سادگی ما هفت نفر 100 نفر را بیکار و از نان خوردن می‌اندازیم. حقوق می گیریم که این کار را بکنیم....

نه من عادت نمی‌کنم. چون اگر عادت کنیم یعنی قبول خیلی چیزها. قبول شرایط موجود. نه من عادت نمی‌کنم، تجربه تلخ روزهایی که شاید به نظر آرام گشت بهم ثابت کرد که عادت نمی‌کنم. چون ارزش زندگی و حیات کاری 100 ها نفر و یک عمر کار تو به امضای کسانی است که به راحتی خوردن یک لیوان آب تاریخ را انکار می‌کنند و .... نه عادت نمی‌کنم....هرچند که می‌دونم حیات نو آخریش نیست ....

پ.ن: برای دوستان عزیزی که در حیات نو کار می‌کنند خیلی متاسفم. اول برای از دست دادن روزنامه اشون و برای از دست دادن کارشون. برای زری حاج محمدی عزیز، محسن شاهمردی، صنم و خیلی از دوستانم که در حیات بودند.

Labels:

posted by farzane Ebrahimzade at 2:33 AM

|

<< Home