کوپه شماره ٧
Wednesday, July 08, 2009
سئوال نميكنم
مثل همیشه بی هیچ حرف و گلهای مقابلت خواهم نشست، هر روزی که تو این سکوت چند ماهه را بشکنی. مقابلت مینشینم و نگاهت میکنم. تنها نگاهت میکنم. نه باور کن منتظرم دلت برایم تنگ شود و دست برود روی شمارههایی که به من منتهی میشود. مثل همه روزهایی که با تو و بی تو گذشت هیچ سئوالی نخوام پرسید. باور کن جز حالت چطور است هیچ علامت سئوالی در حرف هایم نخواهی شنید. مثل هميشه همه چيز به خواست تو است نه من. حتی نخواهم گفت دلم برایت تنگ شده که گلهای لابه لای حرف هایم باشد. مینشینم مقابلت و در دلم همه سئوالهایم را خواهم پرسید: میدانی چقدر دلم برایت تنگ شده؟ آن قدر که دیگر نوازشهایت را باور نمیکنم. میدانی این روزها که گذشت چگونه بود؟ ميداني بيتو و اين دوران بيخبري و هياهوها را چگونه سر كردم؟ نه هيچ كدام را نميداني اما من اين سئوالها را نخواهم پرسيد. حتي از تو نميپرسم ميداني چند شب خوابيدن تا مرداد و قلب اسد مانده. نخواهم پرسيد در اين شبها و روزهايي كه بي هم بوديم ياد من هم بودي؟ نميپرسم هيچ نميپرسم كه ميدانم جوابي هم نخواهم گرفت پس سئوال جواب بيثمر من و تو به در هيچ كدام يك از ما نخواهد خورد. پس مثل هميشه بيهيچ حرف و گلهاي مقابلت خواهم نشست و فقط نگاهت ميكنم؛ اگر تو اين سكوت را بشكني.
Labels: دل نوشت
<< Home