کوپه شماره ٧

Thursday, April 02, 2009

می شه ننوشت؟

از آخرین پستی که روی کوپه شما ره هفت گذاشتم بیست ر وزی می‌گذره. شاید در دو سه سالی که سوار این قطار شدم برای اولین بار بود که این قدر ازش بی‌خبر بودم. نه این که نخوام ننویسم خوب در کل تعطیلات امسال یکی دوبار بیشتر به اینتترنت سر نزدم . یه چیزایی هم نوشته بودم اما هر کاری می کردم نمی تونستم برم توی بلاگر و همین باعث شد بی خیالش بشم.
تا همین چند وقت پیش فکر می کردم که چطور می‌شه این همه روز سری به اینترنت نزد و از احوال دنیا خبر دار نبود. اما چند روز گذشته و مشغولیتم برای تمام کردن چیزی که این روزها درگیرشم بهم ثابت کرد که می شه در دنیای بی‌خبر و بدون اینترنت هم زندگی کرد و زنده موند. از یکی دو روز دیگه باز زندگی از نو شروع می‌شه و کار دوباره شکل می‌گیره. دارم یک سری تصمیم تازه می‌گیرم برای این که از خیلی بندهایی که این روزها به دست و پام بسته شده توی سال جدید رها بشم. سال جدید را خوب شروع کردم. راستش قول و قراری برای تکمیل یک کاری بود که بارها نوشته بودم و اصلا خوشم نیامده بود و گذاشته بودم کنار. اما توی این چند روز بیشترین وقتم به جز چند دیدار ناگزیر خانوادگی به نوشتن گذشت و تا الان که خودم راضیم باید ببینم که کسانی که کار را سفارش دادند هم راضی هستند یا با من هم نظر نیستند.
پ.ن: راستی با سیزده روز تاخیر سال نو مبارک. امیدوارم سال گاو برای همه شما بهتر از سال موش باشه. هرچند که اومدن سال گاو به من یادآوری می‌کنه که به دور زدن یک دور تقویم اویغوری یک سال فاصله دارم. منظورم این که سال پلنگ بعد از گاو می آید و این برای من که متولد سال پلنگم یعنی رسیدن به سومین دوازده عمر.
یادآوری: سال نو خوب شروع شد. فقط خبر درگذشت اردشیر کشاورزی ناراحتم کرد. کارگردان محبوب ترین نمایشی که توی زندگیم دیدم. درباره اش خواهم نوشت.
پس.پ.ن: امروز توی مسیر 950 کیلومتری میان مشهد و تهران چهار فصل سال را تجربه کردیم. از زمستان نیشابور به اوایل پاییز در سبزوار رسیدیم و بعد از شهریور شاهرود به بهار دامغان با بارونش رسیدیم و باز زمستان میان سمنان و دامغان.

Labels:

posted by farzane Ebrahimzade at 1:45 AM

|

<< Home