کوپه شماره ٧
Monday, February 16, 2009
گل من
Labels: دل نوشت
امروز از اون روزهای بد و گند بود. از اون روزهایی که باز حوصله خودمو نداشتم. برای همین موقع اومدن به خونه تصمیم گرفتم برای خودم یک هدیه بخرم که خوشحال بشم. رفتم توی گلفروشی خوشه که سر خیابون کناری گلشهر است و یک گلدون کوچک با یک گل عجیب خریدم و به خود بداخلاقم کادو دادم. گلم یه جور کاکتوسه. البته تیغ نداره. یک برگ سبز شبیه قلب که توی یک گلدون کوچک مشکی آروم گرفته. گلفروش میگفت از این گلهاییه که هفتهای یکبار باید بهش آب داد. البته به خاکش به اندازه یک ته انگشتدانه. هرچند وقت یک بارم خوبه که نور بخوره. از نور آفتاب استفاده کنم. نمیدونم چرا بین دهتا گل همشکل این یکی صدام زد. من گلدونشو توی دستم گرفتم و انگشتام کشیدم روی تن سبزش. قلبش میزد. آوردمش نزدیک لبام و صداش زدم. از اسمش خوشش اومد و جوابم رو داد. از صداس قلبش فهمیدم. توی تمام مسیری که از جردن تا خونه آمدم ضربان قلبشو توی سرانگشتام حس می کردم. حالام این جا بغل دست من توی گلدونش داره می بینه که ازش مینویسم. آخه این اولین موجود زندهایه که در تموم دنیا داشتم.
<< Home