کوپه شماره ٧
Tuesday, February 03, 2009
تاریخ را برندگان مینویسند
Labels: تاریخ نوشت
راستش این متن شعار آمیز حاصل دیدن یک برنامه تلویزیونی است که حدود ساعت 30/10 یا 11 امشب دوشنبه 14 بهمن از شبکه سوم پخش شد. ظاهرا مجموعهای به نام اسرار تاریکی است که هر شب قاعدتا از شبکه سوم پخش میشه. خوشبختانه توی شبهای قبل من در این ساعت سینما بودم و سعادت دیدن آن را از دست داده بودم. درست و دقیقش این که بعد از سریال گلهای گرمسیری پدرم به خاطردیدن برنامه نود زد کانال 3 که داشت این فیلم را با استفاده از فیلمهای قدیمی تاریخ ایران را از دوران 28 مرداد به بعد نشان میداد. قاعدتا از اولش ندیدم که اظهار نظری داشته باشم. از جایی که دیدم داشت جریان بازگشت دکتر مصدق را از آمریکا و شرکت در دادگاه بینالمللی لاهه میگفت و درباره توقف ایشان در مصر صحبت کرد. نکته جالب این بود که حضور چند روزه دکتر مصدق را در مصر به اعلام مخالفت حکومت ملی ایران با اسرائیل مرتبط دانست و نقل قولی از آیتالله کاشانی آورد که؛ با این که کتابی در حوزه تاریخ معاصر نیست که نخوانده باشم؛ اما این نامه را ندیده بودم که دولت صهیونیستی را محکوم کرده است. اما این بخشی از کشفیات این فیلم بود چون بعد از این بلافاصله و در نخستین بخش از شرح کودتای بیست و هشت مرداد دست صهیونیستها را به دلیل این نامه آیتالله کاشانی و محکومیتشان را در آن کشف کرد. ( تا به حال به ذهن هیچ پژوهشگر معاصری این رابطه نرسیده بود.) یک بخش نمایشی هم داشت که یک زن جوان بداخلاق باد کرده از پلهها بالا رفت و نرشین فیلم( که البته گویندهاش گوینده فیلمهای حیات وحش بود) در مورد نقش اشرف و ارتباطش با اسرائیلیها میگفت پیش مرد میانسالی رفت که داشت بیلیارد بازی میکرد و البته معلوم بود پهلوی دوم است . زن بدون هیچ حرفی نامهای را توی سینه آقای شاه زد و ایستاد و او هم سرش را تکان داد و گوینده که می گفت در این نامه که اشرف پهلوی خواهر دوقلوی پهلوی آورده جزئیات کودتا نوشته شده است و از این جا به بعد نقش صهیونیستها تمام شد. ظاهرا در آن کتابهایی که به عنوان منابع تاریخی در اختیار نویسنده این فیلم بود ننوشته شده بود پهلوی دوم متولد 1298 بوده و قاعدتا در آن زمان 34 ساله بوده است و این چهرهای که به عنوان شاه قالب تلویزیون کردید قاعدتا بیش از 50 ساله بود. در ضمن آن زن هم اگر اشرف پهلوی بود که خواهر دوقلوش بود پس چقدر جوان مونده بود؟! در ضمن در همان خاطرات خواهر شاه اگر دیده بودند نوشته بود که اشرف ناشناس وارد ایران شده بود و در کاخ سعدآباد برادر تاجدارش را ندید نامه را به طریقی دیگر بهدستش رساند. اما راستش باز این هم آن قدر که در ادامه این مطلب تحریف شده بود اهمیت نداره. درادامه موضوع جنبش ملی ایران و نخست وزیری دکتر مصدق بدون اشارهای به ملی شدن صنعت نفت پرداخته شد و گفته شد که جنبش ملی ایران که به دست ملت و رهبری آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی پیروز شد بعد از سیزده ماه به دلیل زیاده خواهی دکتر مصدق منجر به کودتا شد. در واقع چیزی که به عنوان شکست مردم در بیست و هشتم مرداد 32 عنوان شد اختلاف دکتر مصدق و رئیس مجلس وقت که به گفته این فیلم آیتالله کاشانی بود به دلیل این بود که دکتر مصدق میخواست اختیارانش بیشتر شود تا بتواند به جای مجلس قانونگذاری کند؟! در نهایت هم این زیاده خواهی دکتر مصدق باعث شد تا آمریکاییها با کمک فضلالله زاهدی در ایران کودتا کنند. ظاهرا نویسندگان این فیلم در لابه لای منابع تاریخیشان ( که البته نباید هیچ سند تاریخی دست اول در میان آنها باشد) به این نکته بر نخورده بودند که علت کودتا طرح دکتر مصدق برای اداره کشور با اقتصاد منهای نفت و البته بستن سفارت انگلستان در ایران بود. متاسفانه این دوستان در یکی دو سال اخیر بعضی از نطقهای رئیس جمهور را نشنیده بودند که خودش را با دکتر مصدق و ایستادگی در مورد انرژی اتمی را با ملی شدن صنعت نفت مقایسه کرده است. شک ندارم که منبع اصلیشان نوشتههای فرزندان آیتالله کاشانی بوده که در حمایت از پدرشان با تحریف تاریخ درباره مهمترین اختلاف پدرشان با دکتر مصدق سکوت میکنند بوده است. موضوع این است که بعد از قیام سی تیر 1331 آیت الله کاشانی برخلاف دکتر مصدق که نخست وزیر شد نتوانست رئیس مجلس شود و این تقسیم نشدن درست قدرت باعث اختلاف میان دو رهبر نهضت ملی ایران شد. نکته جالب دیگری هم که به عنوان یک پژوهشگر سابق تاریخ معاصر از این فیلم یاد گرفتم این بود که فضلالله زاهدی بعد از کودتا چون میدانست که کسانی که کودتا کردند و دکتر مصدق را از صدر به ذیل آورند او را هم از سر راه بر میدارند و خودش کنار رفت. تا امشب فکر میکردم که چون شاه از زاهدی به عنوان تاجبخش هراس داشت بعد از یک سال و اندی او را از نخست وزیری عزل و جعفر شریف امامی را مامور تشکیل کابنیه کرد. زاهدی بعد از آن به سوئیس رفت و زمان کوتاهی بعد از آن در ویلای خودش مرد.
این فیلم هم مثل خیلی از فیلمهای تلویزیون فقط یک لیست بلند بالا پژوهشگر داشت که معلوم نبود از چه منابعی این مطلب را نوشتند؟
پ.ن: امشب توی سینمای مطبوعات میزاک را دیدم. خیلی دوست ندارم دربارهاش حرف بزنم. فقط از رفتار بعضی از همکارانم خیلی شرمنده شدم. هر فیلم و هر کارگردانی هر چقدر هم بد باشد شایسته این برخوردها نیست کاش یادمان میماند ما مطبوعاتی هستیم نه لمپنهای کنار خیابان. اما این هم از آفتهای دنیای مطبوعات است که پر شده از آدمهای که ادای بعضی چیزها را در میارن. هرچند وقتی حرمت استادی مثل بیضایی را نگه نمیداریم چه توقعی از لیالستانی.
<< Home