کوپه شماره ٧
Thursday, January 01, 2009
برای همه چهارشنبه های بد
چند وقتی هست که چهارشنبه ها همه چهارشنبه ها روزهای بدی هستند. روز بد همه هفته ها، چهارشنبهها روز بدی برای زندگی کردن است؛ روز بدی برای به دنیا آمدن، برای عاشقی و عاشق شدن، روز بد تنهاییهای تکراری، روز بد برای مردن. اما چند وقتی است که چهارشنبهها روز مردن است. از همان روزی که مقرر شد تا اعدامها و سنگسارها در سحرگاه چهارشنبهها باشد؛ چهارشنبه روز بد مردن شد، از آن وقتی که مقرر شد تا برای روزنامههامون چهارشنبهها تصمیم بگیرند؛ چهارشنبهها روز بد تمام شدن شد. از همون روزی که چهارشنبه ها روز تلخ انتظارهای بیثمر شد، چهارشنبهها روز بد عاشق بودن و روز تکراری تنهایی شد.
این چهارشنبه روز بد اعدام نبود اما روز تعطیلی بود. روز تعطیلی یک روزنامه دیگر، فرق نمیکند بد یا خوب، پول بده یا پول مردم خور، مهم اینه که از فردا صبح یک تعداد دیگه از همکارامون جایی برای کار کردن ندارند. احتمالا ده دوازهتا مصاحبه و گزارشی که برای روزهای بعد آماده کرده بودند روی دستشان مانده و سوژههایی که رها شده میماند تا باز رسانه ی تازهای و جایی تازه برای نوشتن.
این چهارشنبه به نام کارگزاران افتاد، اما هنوز چهارشنبه دیگری در راه است. معلوم نیست مصلحت بعدی به نام چه کسی خواهد خورد. داریم روی لبه تیز تیغ راه میریم. کی میدونه بعدی کدوم یکی از روزنامههای ماست؟
پ.ن: امروز را خوب شروع کردم. صبح قرار یک مصاحبه داشتم که خیلی خوب بود. اما بقیه روز خیلی بد گذشت. از انتظارش بگذره آن قدر موضوع برای خورد شدن اعصابم به وجود آمد که بعدازظهر و شبم را به گند کشید. تعطیلی روزنامه کارگزاران هم که روی همه این موضوعات آمد. حکایت مطبوعات ما هم حکایت عجیب و غریبی شده است. تا هستند و کار و غرغر را توام میکنیم اما تا بسته میشن شروع میکنیم به آه و وای راه انداختند. خیلی وقته انگیزههای کار کردن توی مطبوعات را از دست دادم. دارم به یک تغییر بزرگ توی زندگیم فکر میکنم. تغییری که خیلی از دوستان عزیزم هم این چند وقت بهم گفتند که دیر هم شده. هرچند که تردیدهام هنوز ادامه داره.
پس.پ.ن: امروز باز روز انتظار و تنهایی بود. انتظاری که معلوم نیست تا کی ادامه دارد. هرچند که دیگه مهم نیست. وقتی قرار باشه اتفاقی نیافته نمیافته. من به این سهم از زندگی راضی شدم. چون تو خواستی.
Labels: دل نوشت
<< Home