کوپه شماره ٧

Friday, December 05, 2008

مسافر عزیز و سرزدی‌من سلام


مثل یک نسیم اومدی و رفتی بی‌اون که بدونی که همراه با خود بخشی از ما را با خودت می بری و رفتی که رفتی. چه دوستانه سلامم کردی و بی‌توجه به تمام نگرانی‌هایم گرمترین احساس دنیا را به وجود تنهای من ریختی. اما با این همه چرا بی خداحافظی رفتی. شاید یادت رفته که رسم سفر بدرود است و شاید یک امید دیدار دوباره؟ سرزده اومدی و بی خداحافظی رفتی انگار نه انگار که قرار گذاشتیم برای سلام‌های دوباره و هزاران سلام دیگر. بی‌اون که بدونی وقتی تو بودی با همه تردیدها و دو دلی‌هام چقدر با تو که بودم همه چیز دنیا خوب بود. حتی اگر این با تو بودن به اندازه یک نفس باشه.
رفتی و نگفتی که ما چقدر برای ندیدن اسمت چقدر دلتنگ می‌شویم. می‌دونی امروز که صداتو نشنیدم به این فکر می‌کنم که چرا باید عمر خوشی‌های من به اندازه‌ای کوتاه باشه که حتی نفهمم چه جوری شروع شد و چه جوری جوری گذشت.
اما مسافر من بعد از این همه حرف‌ها چقدر خوب کردی که خداحافظی نکردی چرا که من از خداحافظی بدم می آد. دوست ندارم با تو خداحافظی کنم برای دیدن دوباره ات.
با این همه نمی‌دونم که باز هم فرصتی برای دوباره تکرار لحظات خوبی که کنارت بود به دست خواهم آورد یا نه؟

posted by farzane Ebrahimzade at 10:29 PM

|

<< Home