کوپه شماره ٧
Monday, October 27, 2008
هر كسي كو دور ماند
IDاش روشن بود و كنارش نوشته بود هر كسي كودور ماند از اصل خويش
براش نوشتم: باز چي شده كه دنبال روزگار وصل خودت دست به دامان جلالالدين محمد شدي؟
نوشت: اي بابا چي بگم. دلم براي ايران ميسوزه. اين روزها هر روزنامه خارجي و تلويزيون اون ور آبي رو كه ميبنيني كلي دري وري به ايران ميگه و رگ غيرت هيچكس هم نميجنبه.
نوشتم: همين باعث شده كه به يادت بيافته از اصل خودت دور ماندي؟
نوشت: جدي ميگم چرا ما اين جوري شديم. ديگه هيچكس به فكر ايران نيست.
نوشتم: سالهاست كه اين اتفاق نيافتاده و همه ما از كنارش راحت رد شديم. اين كه حرف تازهاي نيست. مال امروز و ديروز هم نيست؟ سالهاست كه ما چيزي به اسم مليت نداريم.
نوشت: چرا؟
نوشتم: كافيه نگاهي به اطرافت بندازي و ببيني منظورم چيه؟ از تيتر روزنامهها و خبرها و حرفهايي كه آدمهايي صاحب مملكت ميزنن و آخر همه حرفها يه ايران هم ميگن. دولت قبلي يك استثنا بود كه شعارهاش آبادي و سربلندي ايران ميگفت كه تازه اون توي بيشتر شعارهاش در كنار ايران واژه اسلامي را ميگذاشت. خيلي وقته كه يادمون رفته كه ايراني هستيم باور كن. اگر هم گاهگاهي اسم ايران ميآد يا انتخاباته يا يه چيزيه كه قراره حضور مردم را داشته باشيم .
نوشت: حالا كه گفتي ميگم چرا راه دوري بريم توي هر خيابون و كوچهاي كه بري اسم يك شهيد نقش بسته. اسم كسي كه قاعدتا براي دفاع از شهر و كشورش رفته جنگيده. بگذريم كه جنگ هشت ساله ما كه خانوادههاي زيادي را بيسرپرست كرد و تعداد زيادي از جوانان اين كشور را به سينه خاك برد دفاع مقدس نام گرفته. دفاعي كه براي حفظ خاك وطن بوده. اما به برنامههايي كه درمورد شهيدان هست نگاه كنيم و پاي حرفهاي خانوادههايشان و يا وصيتنامههايشان بنشينيد ميبينيد كه اين شهيدان براي حفظ حجاب ما زنان و دفاع از اسلام شهيد شدند. تازه كنار اسم اين شهيدان هم به جاي شهيد وطن خاليه.
نوشتم: گاهي كه ميرم قطعه شهداي بهشت زهرا و نوشتههاي روي قبرهايشان را ميخوندم كه نوشته شهيد راه اسلام بياختيار ياد اين شعر عارف قزويني ميافتم كه صد سال پيش سروده از خون شهيدان وطن لاله دميده است و دلم ميخواد داد بزنم كه بابا اين ها براي دفاع از موجوديتي به نام ايران رفتن جنگيدن. خودشون هم به اين ايمان داشتن اما شما داريد اسم و هدفشونو رو تحريف ميكنيد.
ايتنر زدم و نوشتم: نگاه به سرود مليبنداز ببين كجاي اين سرود اسم ايران آمده است جز آخرش كه ميگه جمهوري اسلامي ايران
نوشت: چيبگم.
نوشتم: سال هاست که فقط شعر فردوسی رو زمزمه می کنیم که چو ایران نباشد تن من مباد....اما وقت وقتش برسه هیچکدوم به خاطرش حاضر نیستیم جون بدیم. راستش چند وقتیه حتی به بعضی چیزها هم حساسیتمون کم شده. غیر از این بود وقتی رئیس جمهور ایران بدون که دعوتش کرده باشن رفت توی اجلاس سران کشورهای خلیج فارس و نشست اسم جعلی خلیج عربی رگ غیرتمون می جنبید. یا اون موقعی که 14 درصد آب خزر رو که فتحعلی شاه قاجار با همه بی کفایتش به روس ها نداد رو به روس ها دادیم به جای غر غر بلند اعتراض می کردیم این قرار داد از ترکمان چای ننگین تره.
يه اينتر ديگه زدم و نوشتم: اين يك سر قضيهاست اونايي كه ايران ايران ميكنن بنيني يا داره لاتاري ميزنه يا دنبال ويزاي آمريكا يا اروپا هستند. همين تلويزيون هاي اون طرف آب رو ببين اين قدر دم از ايراني بودن ميزنن اما تو هر ده تا حرفي كه ميزنن نهتا كلمه خارجي مياندازن.
نوشت: پارسال همین موقع ها بود که یکی از این بازی های اینترنتی راه افتاد به نام وطن که خیلی از ماها به دعوت دوستانمون توش شرکت کردیم و نظرات خودمونو در مورد وطن نوشتیم. نظراتی که به نظرمن بیشتر احساسات لحظهاي بود تا حس عمیقی که این روزها به وطنمون داریم. حس واقعیی که هر کدام از ماها نسبت به کلمه وطن و ایران به اون داریم. این ها رو می گم چون یه حرفیه که مدت هاست سر دلم گیر کرده و نمی دونم چه جوری بگم. این که این روزها برخلاف همه شعارهایی که ما می دیدیم برای هیچ کدوممون ایران یا همون وطنمون مهم نیست.
نوشتم: بگذريم راستي حال و هواي لندن چطوره شنيدم اين روزها بازم ابريه.
Labels: داستان نوشت
<< Home