کوپه شماره ٧
Friday, October 10, 2008
اصفهان دوباره

توي اين يكي دو ساله اين قدر اصفهان رفتهام كه بيشتر خيابون ها و محلههاشو بلدم. از اون بيشتر پيچ و خم بازار و ميدان نقش جهان را. اصفهان چند سالي كه براي من معناي ديگهاي داره. از دو سال پيش هر بار كه مي رم اصفهان سعي مي كنم يك بار ديگر برم روي سي و سه پل و منتظر بشم تا يكي بياد و پاشو بذاره روي دامن سايهام و من با اين زبان الكن انگليسي بگم مي شه پاتونو و از روي سايه من برداريد؟ بعد برم توي مسجد جامع و توي 14 قرن تاريخ ناب گم بشم و توي يكي از هشتيهاي بازار قيصريه پيدا بشم و ببينم آدمي كه از صبح اين همه تعريفشو شنيدم همونيه كه سايهامو لقد كرد. بعدش توي اون ميدون اصيل و زير كاشيهاي آبي رنگ مسجد شاه چرخي بزنم، از پلههاي مدور و كوتاه عاليقاپو بالا برم. او بالاي بالا و از اون جا خيره شم به رنگ بژ گنبد شيخ لطفالله و به همراهم بگم مهمترين ويژگي اين جا اصالت بناست چون مصالحش رو از پاي همين ميدون برداشتن و اون بگه اصيل مثل تو و من سرخ بشم از خجالت و بعد بريم آتشگاه و من حافظ و باز كنم و بخونم : به تيغم گر كشد دستش نگيرم/ و گر تيرم زند منت پذيرم/ كمان ابروي ما را گو بزن تير/ كه پيش دست و بازوي تو گيرم.....
اما اين بار اصفهان شبيه دفعه هاي قبل نبود. نمي شد رفت و توي بازار ميدان نقش جهان قدم زد. چهارباغ هم سوت و كور كه نه اما يك شكل خاصي بود. آخه از روزي كه ما رفتيم بازار اصفهان در اعتراض به طرح جديد مالياتي تعطيل بود. بازار ميدان نقش جهان كه انگار خاك مرده پاشيدند تنها رفت آمد آن بازار هميشه شلوغ با صداي چكشهاي يكنواخت قلمزنها رفت و آمد توريست هايي است كه اين روزها كم نيستند و با تعجب به بازار خالي نگاه مي كردند....
حرفهام از اصفهان كم نيست. اين يه دست گرمي بود. باشه براي بعدي كه نمي دونم كيه؟ راستي اين عكس هم ديروز از يكي از مغازههاي نقش جهان گرفتم.
Labels: دل نوشت
<< Home