کوپه شماره ٧

Monday, July 28, 2008

دنیا چقدر فرصت بهم می ده برای تموم کردن این ناتموم ها.................

می گذریم و تنها می گذاریم. می مانیم و فراموش می کنیم.
پ.ن: امروز می خوام همه نوشتم یک پی نوشت باشه. بعضی وقت ها از نیمه رها کردن همه چیز متنفرم. وقتی مدرسه می رفتم آرزو داشتم دفتر مشقم یا دفتر دیکته ام تموم بشه و بعد برم سراغ یکی دیگه اما همیشه حتی شده ده برگ سفید اون تهش می موند. یا این که مثل خیلی از همکلاسی هام مدادمو اندازه یک بند انگشت یا کوچیکتر توی جامدادیم نگه دارم. یا پاکن هام تا تهش دفترمو پاک کنه. تموم شدن خودکارهام که یه آرزوی محال بود. همیشه یا گم می شدند یا آخر سال که میز تحریر خونه رو جمع می کردم یک مشت بزرگ خودکار نیمه تموم داشتم. تو بقیه کارهام هم همین طور بودم یک کاری رو که شروع می کردم عادت نداشتم تا تهش برم. از ورزش که از والیبال شروع شد و توی بسکتبال نیمه تموم موند. یا از بازی توی تئاتر که نیمه تموم رها شد. توی کلاس های حرفه و فن و طرح کاد که گفتن نداره. هیچ وقت نتونستم یک شالگردن یک متری رو تموم کنم چه برسه به گلدوزی یا دوختن دامن و بافتن یک بلوز عروسک. اما همیشه این طوری نبود اون روزها چیزهایی هم بودند که تا آخرش می رفتم. یکیش کتاب هایی بود که وقتی دستم می گرفتم تا تهش لیز می خوردم. یادمه وقتی شروع به داستان نویسی کردم همیشه از این وحشت داشتم که داستانام نیمه تموم بمونه. اما اونا رو هم مثل کتاب هام تموم می کردم.هر چند که زمانی که خواستم به صورت تئوریک داستان نویسی رو دنبال کنم باز هم چند مدل کلاس رو نیمه تموم گذاشتم.
بعد که بزرگتر شدم باز من بودم و نیمه تموم ها. از تحقیق هایی که شب امتحان به جای درس خوندن کاملشون می کردم تا نوشته هایی که می موند و می موند و من نمی تونستم تمومشون کنم. تا پایان نامه ای که تنها کمی کار مونده بود تا تمومش کنم و من نیمه تموم رهاش کردم.
حتی توی روابطم هم همیشه نیمه تموم بودم. نیمه تموم برای تمام کردن رابطه های بی ثمر و شروع تازه. بارها قصد کردم تا مجموعه ای پیوسته بنویسم اما نشده. تو همین صفحه یک چیزی رو شروع کردم اما نیمه کاره به دلایلی رهاش کردم. گاهی دلیلم منطقی بوده مثل اون سری نوشته های قصر شیشه ای که به خاطر احترام به یک عزیز و حرمتی که برای خیلی دوستی ها داشتم ادامه اش ندارم. اما بیشترشو به همون دلیل نیمه تموم بودن همیشگی ام ادامه اش ندادم. این روزها همش دارم به این نیمه تموم ها فکر می کنم. از خودکار مدادهای نیمه تموم تا کارهای تحقیقی و درس نیمه تمومم تا دوستی های نیمه تمامم و عاشقی های رها شده ام. حتی به نیمه کاره رها کردن نفرت ها. دارم فکر می کنم دیگه دنیا چقدر فرصت بهم می ده برای تموم کردن این ناتموم ها.................
پس.پ.ن: این هم نیمه تموم خواهد بود.

Labels:

posted by farzane Ebrahimzade at 1:06 AM

|

<< Home