کوپه شماره ٧
Wednesday, May 21, 2008
مرا به نامي كه صدا نمي زني
عکس وادی الارم اردن Labels: شعر نوشت
مرا به نامي كه صدا نمي زني
صدا بزن
حتي اگر ستاره اي نباشد
در آسمان
حتي اگر خورشيد اول دي ماه
كه بر شب پيروز شد
ديگر نباشد
مرا به نامي كه صدا نمي زني
صدا بزن
صدا بزن كه مي خواهم يك شب
بي دغدغه به دقيقه هايم دخيل ببندم
به نام تو
دلم كمي از هواي نفس كشيدن
مي خواهد
به باغ بهارانه خود بكشانم
تا خودم را تازه كنم
روي شاخه اي كه اولين بارنگاهم جوانه زد
مرا به نامي كه صدا نمي زني
صدا بزن
صدا بزن
كه صدايت پژواك نام من است
طنين نامي كه تا كنون
به زبان تو نيامده
صدا بزن
مرا به نامي كه صدا نمي زني
صدا بزن
پ . ن: دوست شاعري دارم كه زماني كه بهش احتياج دارم با يك بيت شعر به رويا مي برد. دوستي هميشه عاشق كه جنس عاشقي هايش با من كه وجودم اين جايي و زميني است تفاوت دارد. دوستي كه برخلاف من بلده عاشقانه ها و نفرت ها را در قاب كلمات بريزد و غزلي بسازد. هميشه وقتي دلتنگم شعري كه برايم مي فرستند و من و پاسخي كه در جواب شعر اون مي دهم گاهي ابن بازي دوستانه ساعت ها طول مي كشد و من دوستم بدون اين كه بدونيم يك شعر را با هم تكرار مي كنيم. دوستی که منو به قشنگترین مهمانی های دنیا برد. این دوست این روزها از من دوره و دلم براش خیلی تنگه.آن قدر تنگ که شعرها شعر دلتنگ شعرهاشم. این شعر را یک روز شهریوری این شعر با همراهی و همدلی پروانه شکل گرفت. یک بار دیگه ام گذاشتمش اما چه اشکالی داره این بار برای دل خودم و پروانه ی گلم می گذارم.
<< Home