کوپه شماره ٧

Tuesday, March 18, 2008

برای نوشتن حرفی ندارم

سال هشتاد و شش هم با تمام لحظات خوب و بدش یک سال دیگه از سالهای خدا بود که تموم شد و به دفتر خاطرات ما پیوست. برای خیلی ها این روزها ی آخر سال فرصت خوبیه تا عملکرد یکساله اشون ر ا مرور کنند و ببیند در این سالی که از سر گذراندند چه کردند. سال مثبتی بوده یا نه سال خوبی نداشتند. خیلی ها هم پلان آینده اشون را می بندند. اما برای من با تمام ارادتی که به تاریخ دارم نگاه کردن به گذشته خیلی دلنشین نیست. هر چند امسال با تمام لحظات خوب و بدش سال بدی نبود. اما گریزی نبود برای این که ببینم کجای این زمین ایستادم و چقدر به قول هایی که دم سال تحویل به خودم دادم عمل کردم. این روزها به همه حرف هایی که زدم، به حرف هایی که نزدم، به روزهایی که خوب گذشت، روزهایی که بد گذشت، لحظه های خوبی که می شد داشته باشم، لحظه های بدی که می شد نباشه، به کارهایی که توان انجامش بود و نکردم و به کارهایی که نشد انجام بدم، به اون لحظه هایی که توی ناامیدی می تونستم تلافی دنیا را سر کسی خالی کنم و نکردم، به چیزهایی که نباید به دست می آوردم و چند مدت از زندگی منو در خود گم کرد و آخرش به احمقانه ترین دلایل دنیا به هم خورد ، به تمام آدم هایی که باهاشون آشنا بودم، آشنا شدم و اون هایی که بیشتر شناختمشون فکر کردم. به آدم هایی که آمدند و پا روی وجود تو گذاشتند و ازت گذشتند، آدم هایی که همچنان تو را نادیده گرفتندو از تو گذر کردند ، از اون هایی که آمدند و دیدند و گذشتند، از دوستان خوبی که بودند یا از راه رسیدند و آدم هایی که بودند و دیده نمی شدند . به این که آدم ها گاهی چقدر خودخواهند، آن قدر که حاضرند به خاطر خودشان دیگران را لگد کوب کنند و زیر پاله کنند، به این که بعضی ها چقدر خوب بلدند دروغ بگن، فکر کردم. به داستان هایی که می شد بنویسم و نیامدند، به داستان هایی که نوشتم، به این که فهمیدن این که وقتی خود تو نمی شناسی قیقاج می ری فکرکردم. ....
قبل از این که شروع کنم خیلی حرف داشتم برای گفتن اما وقتی دستم روی کی برد رفت خیلی از حرفا نه در قالب کلمات ننشستن. فردا صبج عازم یک سفرم شاید در مسیر فرصتی باشه برای بهتر و بیشتر فکر کردم.

posted by farzane Ebrahimzade at 2:52 AM

|

<< Home