کوپه شماره ٧
Friday, March 14, 2008
روی ماه خداوند را ببوس
داستان های مصطفی مستور را دوست دارم. ساده و سخت هستند. با دل آدم رابطه ای برقرار می کنن که دوست داری همش بخونیشون. دیشب نمی دونم چی شد که بین این همه کتابی که توی کتابخونه هست؛ میون تموم داستان های تازه ای که نخوانده گذاشتم دستم رفت و دوباره « روی ماه خداوند را ببوس » را مرور کردم. با این که بار اولی نبود که این داستان را نمی خواندم اما بازهم برام تازگی داشت. شاید برای این که بخشی از این رمان شک ها و دو دلی های خودمه. شاید هم برای این که دارم یک بار دیگه در خودم تجربه می شم. نمی دونم هر چی بود باز دیشب یک بار دیگه با مستور و دو دلی ها و تضادهایی که این روزها با هاشون زندگی می کنم همراه شدم.
پ.ن: در این روزهای آخر سالی وقت خوبیه برای مرور خودمان و من می خوام در پست های بعدی خودم را مرور کنم.
Labels: وب نوشت
<< Home