کوپه شماره ٧

Friday, February 15, 2008

مانیفست چو

سو هوی چو، یک شرقی بود. یک کره ای مهاجر که سیزده سال از عمرش را در آمریکا زندگی کرد. دانشجوی 23 ساله ساکت و آرام سال آخر رشته زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه ویرجینیا که سال 2007 با کشتن 32 نفر و خودش بزرگترین کشتار را در یک مجتمع آموزشی را به راه انداخت. او پیش از این که دست به چنین کشتاری بزند فیلمی را از خودش گرفته است و 1800 کلمه به شرح وقایعی که بر او گذشته است را روایت کرده است؛ را از طریق پست به شبکه NBCمی فرستد.....
نه قرار نیست تاریخ بگم. این داستان سال گذشته اتفاق افتاده و همه از اون خبر داریم. داستانی که این روزهای سرد زمستانی که نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ابری شود؛ تاریک و بس ناجوانمردانه سرد حوالی فرهنگ داستان اعتراض است. حکایت من حکایت عصیان دوباره چو است. این را فقط من نمی گم همه کسانی که امشب بین 30/8 تا 9 از چهارراه ولی عصر رد شدند می دانند.این بار هم چو مانیفستش را روایت شد. اما این بار در چهارراه ولی عصر در مقابل تئاتر شهر. این یک بار دیگه حکایت مانیفست چو بود که به زبان نقش آفرینانی که قرار بود آن را به روی یکی از این صحنه های تئاتر اجرا کنند اجرا شد. این بار چو یک نفر نبود بیش از ده نفر بودند. یک نویسنده و کارگردان صاحب نام تئاتر و هفت نفر از بهترین بازیگران تئاتر و سینمای کشور بود که در میان آن ها سه نفرشان در خانه سیمرغ بلورین و تندیس بهترین بازیگر سینما و تندیس بهترین بازیگر تئاتر را داشتند. مانیفستی که جشنواره نیمه یخ زده تئاتر رو هم حاشیه دار کرد.
داستان مانیفست چو را برای اولین بار حدود خرداد ماه یا شایدم اردیبهشت چند هفته ای بعد از اتفاق افتادنش از زبان محمد رحمانیان شنیدم. قرار بود این اتفاق به صورت تئاتر به صحنه بیاد. با شناختی که از کارهای رحمانیان می شناختم می دانستم که باید منتظر یک کار تازه و شیوه تازه باشم. مهمترین ویژگی که از این کار شنیدم این بود که قراره با هفت بازیگر به زبان انگلیسی به صحنه بره. توی این چند ماه همچنان خبرهایش را دنبال می کردم. از اول هم قصد گروه پرچین این بود که این نمایش در جشنواره بیست و ششم فجر در بخش بین الملل روی صحنه برود. همه چیز هم به خوبی پیش می رفت. تا آن جایی که این کار حتی توی لیست کارهای بازخوانی شده هم بود و قرار بازبینی گذاشته شد. یک دفعه خبر آمد که این کار در جشنواره به صحنه نمی رود. پشت سرش دبیر جشنواره بیست و ششم اعلام کرد که این نمایش آماده نیست. اصلا نمایشنامه ای وجود ندارد که رحمانیان خودش خواسته کار روی صحنه نبرد. البته یک روایت دیگر هم بود که گروه قصد ندارد کار بازبینی شود. این اظهار نظر دکتر سرسنگی که سال هاست در عرصه تئاتر فعالیت می کند برایم من که عجیب بود. نمی دانم شاید هم ایشان نمی دانستند که محمد رحمانیان از آن دست نویسنده هایی است که طرح و تحقیق هایش را انجام می دهد و بعد تمرین تئاتر را شروع می کند و متن اصلی نمایشش را در کنار تمرین ها کامل می کند. در این چند سال که من خبرنگار تئاتر هستم و از نزدیک با آثار تئاتری رحمانیان آشنا بودم که شیوه ای دیگر وجود نداشت. بدنبال این گروه اعلام کرد که این کار را خارج از جشنواره به صحنه می برد و تمرین های آن در پلاتوی تمرین موسسه کارنامه با نظم و ترتیب پیگیری شد. اما مشکل شاید از آن جا شکل جدی تری به خود گرفت که دبیر این دوره از جشنواره قائم مقام سازمان فرهنگی هنری شهرداری بود و به این ترتیب نه تنها به تمام سالن های فرهنگسراها نظارت داشت که بخش عمده ای از سالن های تهران را هم می توانست زیر سایه خود قرار دهد و خوب تو خود حدیث مفصل...
خیلی دارم حاشیه می رم. اول هفته بود که رفتم سر آخرین جلسات تمرین مانیفست چو. خیلی خوشم آمد. نه برای این که همه نمایش های محمد رحمانیان را دوست دارم، نه برای این که بازی مهتاب نصیرپور برایم همیشه دلنشینه، نه برای این که آرامش ترانه علیدوستی را دوست دارم.... و نه برای این که یکی از چند تماشاگر این تئاتر بودم، نه به هزار یک دلیل دیگر مانیفست چو را خیلی دوست داشتم. با این که کل کار به زبان انگلیسی بود و زبانم خیلی خوب نیست کلش را فهمیدم. تسلط بازیگران به متن و اجرا آن قدر بود که انگار دارند به زبان مادری تئاتر را اجرا می کنند.... امشب هم از طرف آقای رحمانیان دعوت بودم تا با چند تا از بچه های خبرنگار اجرای خصوصی این تئاتر را ببینم. کار خاصی نبود یک اجرای آزمایشی توی پلاتوی آموزشی موسسه کارنامه. که یک دفعه خبردار شدیم که این اجرا که تمرین هم به تهدید وزارت فرهنگ و ارشاد تعطیل شد. این برای اولین بار بود که می شنیدم برای دیدن تمرین یک نمایش گروه پلمپ محل تمرین که تازه خصوصی است تهدید می شود.
بعد از ممیزی فیلم های سینمایی انتخاب شده برای بخش های مختلف جشنواره فیلم فجر و خروج و توقیف آن ها نوبت تئاترهایی بود که قبل از این از جشنواره خارج شده بود. ظاهرا امسال دبیران جشنواره تئاتر و فیلم قصد کرده بودند هر طور می خوان سر زبون ها باشند. این توقیف و اجازه اجرا ندادن خودش یک جوره. البته این بار به قوه قهریه هم متوسل شده بودند و نیروی انتظامی رفته بود موسسه کارنامه را تعطیل کند. گروه نمایش مانیفست چو هم برای این که بیشتر از 1000 تا هنرجوی کارنامه مشکلی پیدا نکنند آن جا را ترک کردند و به مقابل تئاتر شهر که خانه همه تئاتری هاست آمدند و یک بخش این نمایش را در مقابل تئاتر شهر اجرا کردند. اجرایی که مورد تشویق رهگذرانی که از چهارراه ولی عصر می گذشتند قرار گرفت. موضوع این جا بود که قرار بود اجرای امشب را چهار پنج تا خبرنگار ببیند اما دبیر جشنواره کاری کرد که رهگذران عادی که از چهارراه ولی عصر می گذشتند هم دیدند. این یکی از حرفه ای ترین اجراهای تئاتر خیابانی و اجرای اصیل بود. اجرایی که ذات اصلی تئاتر خیابانی که اعتراض است را در خود داشت. زمانی که گروه داشت جمع می شد و این بخش اجرا می شد به این فکر کردم که چو به تحقیرهایی که به او شد و سنگ هایی که بر سر و جانش فرود آمد آن جور عصیان کرد. این بار هم این چو بود که عصیان کرده بود. این افشین هاشمی، ترانه علیدوستی، علی عمرانی، مهتاب نصیرپور، اشکان خطیبی، سیما تیرانداز و احمد آقالو و محمد رحمانیان، حبیب رضایی و تمام گروه پرچین نبودند یک بار دیگر چو بود که مانیفست خود را منتشر کرد و بخشی از تاریخ تئاتر کشور شد. به قول گروه پرچین درختان سبز می شوند حتی اگر شما نخواهید.
پ. پی نوشت: عکس های این اجرا اعتراضی را می توانید در سایت کسوف ببینید
این هم وبلاگ گروه پرچین

Labels:

posted by farzane Ebrahimzade at 2:09 AM

|

<< Home