کوپه شماره ٧

Thursday, February 07, 2008

حکایت های این روزهایی

باز بهمن و درگیری های روزهای جشنواره ها و برنامه های مختلف فرهنگی هنری بخصوص جشنواره فیلم و تئاتر. همزمانی این دو تا جشنواره و برنامه های مجزای هر کدام هم برای خودش حکایتی داره. فکر کن صبح باید بری برای افتتاحیه جشنواره تئاتر مرقد امام، بعدش از اون طرف سریع خودتو برسونی تئاتر شهر چون می خواد افتتاح بشه و بعد ببینی که تئاتر شهری بعد از این همه وقت تعطیلی و دردسر اون چیزی نیست که فکرش را می کردی. با یک بگذریم ردش می کردی. بعدش هم خوب مگه می شه از اجرا گذشت. از اون طرف هم بری سینمای مطبوعات خیابان شریعتی که سه راه طالقانی سینما صحرا. حالا خوبه که قرار نیست برای اختتامیه بخش بین الملل جشنواره فیلم بری تا بالای زعفرانیه مجموعه آسمان. امان از اون روزی که آپارات سینما خراب بشه و نه تنها فیلم ها با یک ساعت و نیم تاخیر پخش بشه که بعد از این همه معطلی فیلمی ببینی که موضوعش یک جورایی اذیتت کنه. ..... نه این ها را نمی خواستم بنویسم
دلم می خواست به جای این غر نامه یک چیزی درباره دو تا عکاسی که این یکی دو روزه فوت کردند بنویسم. شاید هم از احمد بورقانی می نوشتم که بارها دیده بودمش و خاطرات خوبی داشتم. نه این روزها همه نوشتند. درباره عکاسی می نوشتم. هر چند که خیلی دوست نداشتم دیگر خبر عکاسی کار کنم و از عکاسی و عکاسان بنویسم. برای قدرت الله کسرائیان که عکاس کوه های ایران بود و در عین گمنامی با بیماری بدون علاج و سخت درگذشت و هیچ کس خبرش را نفهمید. چقدر به واژه هایی که درباره عکس هایی که نیکول فریدنی گرفته بود فکر کرده بودم. شاید هم می خواستم از آدم های بی ادعایی بنویسم که سرشان را انداخته اند و زندگی خودشان را می کنند و مرگ و زندگیشان را هیچ کس نمی فهمد، نه از کسانی که ادعایشان دنیا را برداشته و یک کلمه حرف ساده را آن چنان پیراهن عثمان می کنند و جمل ها را به پا می کنند.......... بگذریم شاید همین روزها دل و دستم به نوشتن باز شد اگر غوغای بهمن بذاره

Labels:

posted by farzane Ebrahimzade at 1:26 AM

|

<< Home