کوپه شماره ٧

Saturday, January 19, 2008

این عموی پیر ما تاریخ


از چند وقت پیش که سریال مدار صفر درجه رو دیدیم با خودم قسم خورده بودم که یا سریال های تاریخی تلویزیون را نبینم یا اگر می بینیم هیچ واکنشی در مقابلشون نشون ندم. شاید برای همین برای سریال خوب و خوش ساختی مثل «روزگار قریب » هیچی ننوشتم. یا زمانی که توی سریال شهریار که علی رغم خوش ساختی مشکلات تاریخی زیادی داره ترجیح دادم چیزی ننویسم. اما مگه می شه روی همه قسم هایی که می خوریم بخصوص اون هایی که برای خودمون می دیدیم بایستیم. اسم لیلا حاتمی و علی مصفا کافیه که آدم بنشینه و سریال تلویزیونی «پریدخت» را ببینه. داستان جالبی هم داره. بگذریم که برخلاف آن چیزی که توی خلاصه فیلم همه جا چاپ شده این سریال داستان قرار گرفتن پریدخت بین دو تا عاشق نیست. انتخاب یکی بود اون هم انتخابی که پهلوون و میرزا کردند و اون هم نصرت که بماند که در غائله مسجد گوهر شاد با یکی دو تیر فرمانده اش را زده و توی اون بلبشو راه شهر خودشون که امشب من فهمیدم زردبند یا یه چیزی توی این مایه هاست رو گرفته و بقیه قضایا.
من اصلا به بافت داستانی و اصل فیلمی که تقریبا مثل بقیه فیلم های سامان مقدم است کاری ندارم، حتی این موضوع که نوع گفتار و برخوردهای که در این سریال است به دوره جدید بیشتر می خورد. بیشتر موضوعم تحلیل تاریخی در حد مقدورات خودم است. روایت صرف تاریخی که کاری به نقد خوب بد بودن آن چه در موردش حرف می زنم داره. موضوع من زمان وقوع داستان و حوادثیه که در این سریال مطرح می شه. براساس قرائن این سریال در حدود سال 1314 و 1315 می چرخه. در سال هایی که کشف حجاب اجباری از سوی پهلوی اول در سراسر ایران اعمال می شد. چیزی که در این فیلم به چشم نمی خورد و بازیگران زن این سریال با حجاب کامل آن روزها نشان داده می شوند. برای توضیح بیشتر این موضوع باید براساس منابع تاریخی به واقعیت تاریخی مستدلی گریز بزنم.
براساس منابع تاریخی معتبر مجلس شورای ملی ایران در سال 1307 درست سه سال بعد از به سلطنت رسیدن پهلوی قانونی را تصویب کرد که به موجب آن کلیه اتباع ایران که بر حسب مشاغل دولتی دارای لباس خاصی نبودند مکلف شدند تا به لباس متحد الشکل در آیند. البته این در مورد لباس مردان بود. به جز جمعی از کسانی که در آن روز به عنوان مستفرنگ و فکل کراواتی معروف بودند و کت شلوار می پوشیدند لباس عامه مردم عبارت بودند از یک قبای بلند و یا عبا که به عبا لباده مشهور بود و یا پیراهن های دامن داری که پاچین گفته می شد. روی سرشان هم یا کلاه نمدی می گذاشتند یا کلاه هایی به نام فینه که اصلش از عثمانی آمده است. براساس مصوبه مجلس از آن تاریخ به جز مراجع تقلید، پیشنمازان دارای محراب روحانیون غیر مسلم سایر مردان باید لباس یک شکل که عبارت بود از کت و شلوارـ که براساس آن چه ما در فیلم ها دیدیم آبی رنگ یا توسی ـ و یک کلاه یک لبه ای به شکل کلاه نظامیان نام کلاه پهلوی.
متعاقب این دستور مردانی که با لباده و عبا بیرون می آمدند دامن لباسشان پاره می شد. از این سال مقدمات کشف حجاب نیز فراهم شد. اولش با تبلیغ و بعدش هم سخنرانی های پشت سرهم تشویق دختران به رفتن به مدرسه. به طوری که در سال 1308 در 190 مدرسه دخترانه 11489 دانش آموز داشت. این رقم در سال 1312 در جمع 870 مدرسه دخترانه 50000دانش آموز داشته است. در سال 1313 نیز مقدمات تاسیس دانشرای عالی دختران تهران به وجود می آید. بعد از آن هم موضوع کشف حجاب مطرح می شود.
به گفته مهدیقلی هدایت در خاطرات و خطرات «مقرر شد که از اول فروردین سال 1314 مردها کلاه فرنگی »لگنی» بر سر بگذارند و زن ها ترک چادر کنند. کلاه اجنبی ملیت را از بین برد و برداشتن حجاب عفت را. پلیس دستور یافت تا روسری از سر زن ها بکشد و روسری ها را پاره شد. اگر ارزش داشت تصاحب، مدتی این زد و خورد بین پلیس و زنان ادامه داشت و بسیاری از زنان در خانه ماندن را ترجیح دادند. » بر اساس این دستور از ابتدای سال 1314 هیچ زنی اجازه نداشت تا با حجاب آن روز که عبارت بود از چادر کمری و پیچه که دستمال سفید رنگی بود که زنان مقابل صورت خود می انداختند و از دریچه توری که مقابل چشمانشان بود، جلوی پایشان را می دیدند؛ به خیابان بیایند. این بخشش را بیشتر به استناد منابع تاریخی که بعد از انقلاب چاپ شده است می نویسم که در آن روزگار هیچ زنی جرات نداشت با حجاب به ویژه چادر از خانه بیرون بیاید. بیرون آمدن مصادف با از سر کشیدن چادر و پاره کردن آن بر سر بازار. شهربانی و اداره تامینات که جوری نیروی انتظامی آن روزگار بود مثل همین روزهایی که سر چهارراه ها و میادین به زنان تذکر می دهند در سر گذرها و میادین و مناطق دیگر چادر از سر زنان می کشیدند. البته براساس منابع تاریخی از جمله تاریخ بیست ساله ایران نوشته حسین مکی موضوع کشف حجاب از روز 17 دی 1314 با مراسم رسمی که در دانشسرای عالی دختران و حضور رضا شاه و همسر و دو دخترش بی حجاب رسمی شد. در تمام فیلم هایی هم که درباره دوره پهلوی اول هست و موضوع کشف حجاب هست 17 دی و از سر کشیدن چادر از سر زنان به چشم می خورد
اما نکته مهم این که پیش از این موضوع استعمال اجباري کلاه پهلوی و کشف حجاب در برخی از شهرها از جمله مشهد به آساني مورد اجرا قرار نگرفت. در آن زمان در مشهد دو قدرت وجود داشت. یکی فتح الله پاکروان استاندار خراسان بود که عقيده داشت که در مقابل مقاومت مردم بايد اعمال قدرت کرد و به زور سرنيزه مردم را وادار ساخت که از کلاه فرنگي استفاده کنند. قدرت ديگر خراسان محمدولي اسدي نايب التوليه که مورد قبول مردم بود و با روحانيون به نام آن روز مشهد از جمله حاج حسین قمی در رفت و آمد بود و از سوی دیگر نسبت خانوادگی با محمد علی فروغی داشت، معتقد بود مشهد شهر مذهبي است و مردم از طبقه روحاني تبعيت مي کنند لذا براي احتراز از هرگونه حادثه يي بايد استعمال لباس متحدالشکل و کشف حجاب در این شهر اجباري نباشد. اما در این اعمال قدرت در نهایت پاکروان موفق شد که نظر خود را به کرسی بنشاند.
به دستور استاندار خراسان شهرباني و اداره تامینات براي استعمال کلاه در مقام اعمال قدرت برآمد و به دريدن کلاه سابق و توقيف اشخاص بي کلاه پرداخت. در نتيجه اقدام نظميه شب نوزدهم تيرماه مردم در مسجد گوهرشاد گرد آمدند و فردی به نام شيخ بهلول واعظ در آن جلسه سخن گفت و مردم را به مقاومت در مقابل دولت واداشت. موعظه شيخ بهلول دو سه روزي ادامه يافت و در منبر سخنان تند ايراد کرد و شنوندگان را کاملاً تحت تاثير قرار داد. پليس مشهد حکم به تفرقه مردم داد ولي مردم متفرق نشدند. ناگزير به قوه نظامی متوسل شدند و به دستور پاکروان سرتيپ ايرج مطبوعي فرمانده لشکر برای پایان دادن به اعتراض مردم به حرم امام رضا (ع) فرستاده شد. مطبوعی هنگ پياده لشکر را مامور سرکوبي مردم کرد. اين هنگ به فرماندهي سرهنگ قادري در روز 12 تیر 1314 شمسی اطراف صحن و حرم حضرت رضا (ع) و مسجد گوهرشاد را محاصره کرده، شروع به تيراندازي کردند و در نتيجه عده زيادي از زوار و مردم به قتل رسيدند. به برآوردي تعداد تلفات اين فاجعه از دو هزار نفر تجاوز کرد. تعداد کشته شدگان به قدری بود که جنازه مقتولان را به منطقه ای در بخش جنوب شرقی حرم امام رضا منتقل و بدون رعايت موازين شرعي دفن کردند. این منطقه به همین دلیل به نام گل شور مشهور است. به دنبال این حادثه شهر مشهد و کل کشور از اين واقعه عزادار شدند...
بخشی از این حرف ها تکرار حرف هایی بود که قطعا خیلی از دوستان می دانند یا در همین روزهای پیشین هم شنیده بودید. این مقدمه برای این بود که به موضوعی که در این فیلم مطرح می شود برسم. داستان پریدخت هم با پررنگ شدن موضوع مسجد گوهر شاد شروع شد. یعنی زمانی که کشف حجاب اجباری بوده است و زنان نمی توانستند به راحتی با حجاب از خانه بیرون بیایند آغاز شد. اما درتمام این فیلم زنان به راحتی با چادر و پیچه رفت و آمد می کنند. حتی اگر این نکته را قبول کنیم که یک شهر کوچک در اطراف تهران باشد هم دلیل نمی شود که پریدخت که نقش او را لیلا حاتمی بازی می کند بتواند با چادر و پیچه به داخل اداره شهربانی شهر برود و کسی متعرضش نشود چون براساس آن چه ما خواندیم و در منابع مختلف درباره آن صحبت شده است ادارات شهربانی مکلف به مقابله با حجاب شده بودند. نکته قابل تامل دیگری که در این سریال هست این است که اگر اجباری شدن برداشتن چادر از سر زنان را 17 دی بدانیم که هفت ماه و پنج روز بعد از وقوع حادثه مسجد گوهر شاد است بازهم در فیلم نشانه هایی است که زمانی که در فیلم نشان می دهد بعد از جریانات دی ماه 1314 است. بنا به قرائن موجود در داستان فیلم وقایع آن در آستانه ماه محرم رخ می دهد. براساس مستندات مستدل تاریخی محرم سال 1355 هجری قمری که همزمان با این تاریخ است مصادف با سوم یا چهارم فروردین سال 1315 شمسی است. پس درست در زمانی رخ داده است که کشف حجاب اجباری شده است. نکته ای که مانند خیلی موضوعات تاریخی دیگر قطعا مورد توجه نویسنده این فیلم قرار نگرفته است. جالب است که مسئله این است که در بسیاری از سریال ها و فیلم های تاریخی متاسفانه به نکات ریز و درشت تاریخی مورد توجه قرار نمی گیرد. موضوع این جاست که اگر این فیلم بر روایت واقعی بخشی از تاریخ ایران اصرار نداشت، می شد قبول کرد که به این موضوعات توجه نکرد.
موضوع آزار دهنده این بود که در این فیلم مانند بسیاری از فیلم های تاریخی نه مشاور تاریخی در ساخت آن به چشم می خورد، نه فهرستی از منابعی که برای نوشتن فیلم نامه مورد استفاده قرار گرفته بود!؟ این در حالی است که در بسیاری از فیلم هایی که این روزها ساخته می شود؛ نام مشاوران مذهبی، روانشناسی گرفته تا مشاوران انتظامی، پزشکی و حقوقی در تیتراژ به چشم می خورد اکثر سریال ها و فیلم های تاریخی فاقد مشاور تاریخی و منابع است. آن هم تاریخی که بدون سند و مدرک حتی صحیح روایت شود فاقد ارزش است. البته بگذریم که برخی از آثار نیز هم که مشاوره گرفته می شود از مشاوره افرادی استفاده می شود که صلاحیت لازم را برای پرداختن به تاریخ ندارند و یا از منابعی استفاده می شود که سندیت چندانی ندارد. که البته استفاده نکردن از مشاوره تاریخی اصلح تر از این دومی است که مثل بعضی از سریال هایی که در چند وقت اخیر در تلویزیون منتشر شده است، تاریخ را تحریف می کند که خود درد دیگری است که جای خود به آن باید پرداخت. دردناکترش این که بسیاری از این آثار با هزینه هایی کلانی هم ساخته می شود و تعداد زیادی از استادان و کارشناسان رشته تاریخ نادیده گرفته می شوند.می دونم موضوع بی توجهی به تاریخ نه مربوط به این سریال است و نه تازگی دارد و در همه جا به چشم می خورد. از طرف دیگر باید از سامان مقدم و گروه پریدخت تشکر کرد که حداقل اگر بخشی از تاریخ را ندیدند در مقابل سریال هایی از جمله چهل سرباز و مدار صفر درجه تا الان تحریف زیادی نداشتند. اما چیزی که به عنوان یک دانش آموخته تاریخ می توانم بگویم این که به شعر اخوان تکیه کنم و بگویم: این عموی پیر ما تاریخ قبای کهنه ای دارد.
پ.ن: برای نوشتن این مطلب تقریبا از دیشب دارم منابع تاریخی را مرور می کنم و با این که پیش از این تا حدودی در باره این موضوع مطالعاتی داشتم اما به یمن اشتباه تاریخی که در سریال پریدخت بود از دیشب تا امروز تقریبا نه تنها منابع در دسترس مربوط به کشف حجاب و دوره پهلوی اول و زنان را زیرو رو کردم، از دوستان و استادان تاریخ بخصوص دکتر لطف الله آجدانی هم برای پاسخ دادن به سئوالاتی که برای خودم پیش آمده بود کمک گرفتم.
برای مطالعه بیشتر هم می تونید موضوع کشف حجاب اجباری و وقایع سال 1314 را در کتابهایی مانند خاطرات وخطرات مهدیقلی خان هدایت، تاریخ بیست ساله ایران حسین مکی، تاریخ سیاسی معاصر ایران سید جلال الدین مدنی، زن ایرانی از انقلاب مشروطه تا انقلاب سفید بدرالملوک بامداد، جنبش حقوق زنان در ایران الیز ساناریان، برآمدن رضا شاه سقوط قاجاریه سیروس غنی، کشف حجاب و واقعه گوهرشاد ببینید.
پس .پ.ن: در ضمن این نوشته بیشتر مبنی بر منابع تاریخی است و هیچ تحلیلی در مورد موضوع کشف حجاب نیست. صرف روایت تاریخی است که نقل شده. تحلیل را گذاشتم برای زمانی که به ده ها سئوال بی جوابی که بعد از خواندن منابع برایم به وجود آمده و به دنبالش هستم تا جوابشان را پیدا کنم.

Labels:

posted by farzane Ebrahimzade at 2:08 AM

|

<< Home