کوپه شماره ٧

Monday, December 24, 2007

سحر با باد می گفتم

با چند شب تاخیر. این حافظ هم گاه گاهی یا سر شوخی دارد یا این که تارهای روح ما را می لرزاند.
سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است
به این راه و روش می رو که با دلدار پیوندی
قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز
ورای حد تقریر است شرح آرزومندی
الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور
پدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندی
جهان پیر رعنا را ترحم در جبلت نیست
ز مهر او چه می پرسی درد همت چه می بندی
همانی چون تو حالی قدر حرص استخوان تا کی
دریغ آن سایه همت که بر نا اهل افکندی
در این بازار گر سودیست با درویش خرسندست
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی
به شعر حافظ شیراز می رقصند و می نازند
سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی

Labels:

posted by farzane Ebrahimzade at 12:28 AM

|

<< Home