کوپه شماره ٧

Thursday, December 20, 2007

برف می خوام


پاییز به همان سرعتی که آمده بود فردا شب نفس آخرش را می کشد و به خاطره می رسه. امشب حال گریه دارم. نه از این گریه ها که بعضه و اشک می لغزه روی گونه. نه این حال گریه از اون گریه هاست که دل می لرزه و قطره می شه و قطره ها کلمه می شه و می ریزه روی صفحه. مثل تمام روزهایی که برف می آد و اسمون قرمز قرمزه. از اون حال گریه ای که وقتی غریب همیشه آشنایم با خداحافظیش روی گونه ام گذاشت، شاید هم مثل داغ اون یکی که از شدت تحقیر روحم جسمم را تحقیر کردم. دلم برف می خواد و آسمان سرخ و بارش سنگین و گرم دانه های سفید برف و یک دل سیر قدم زدن در گرمای یک حس تازه. کاش می شد در بارش مداوم برف و گوش دادن به صدایی فرهاد مهراد آن جایی که از هفته خاکستری می خواند از نیاوران تا تجریش رفت بی آن که بدانی دور و برت چه می گذرد. دلم داغ شدن کنار بخاری بعد از یک سرمای شدید می خواد و یا سر کشیدن فنجانی داغ با همصحبتی اویی که دلت را می لرزاند. کاش زمستان امسال یک زمستان پر برف باشه و این روزهای تلخ خشکسالی به پایان برسد.

Labels:

posted by farzane Ebrahimzade at 1:15 AM

|

<< Home