کوپه شماره ٧

Friday, November 16, 2007

دلبرکان غمگین مارکز





ظاهر مارکز در هر موقعیتی می تواند خود را در راس خبرها نگهدارد. هنوز خبر چاپ و پخش یکی از آخرین آثار این نابغه کلمبیایی توی صدر خبرها بود که توقیف و جمع آوری نسخه های کتاب از طرف ارشاد آمد و باعث شد که همه اهالی کتاب خوان در یک عصر پاییزی به کتابفروشی ها برند و نسخه هایی از این کتاب را بخرند. ظاهر این خبر باعث شد تا کتابخوانان کشور کار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را راحت کنند و کلیه نسخه هایی که از چاپ اول کتاب با ترجمه خوب کاوه میرعباسی چاپ شده بود را برای خودشان بخرند و شبانه بخونند. البته من از آن کسانی بودم که یکی دو هفته پیش همزمان با پخش این کتاب کتاب را تهیه کردم. گذاشته بودم تا سر فرصت بخونمش اما موضوع جمع آوری کتاب تنها باعث شد تا از طریق کتابفروشی هایی که می شناسم یکی دو نسخه دیگه از کتاب داشته باشم و بعد هم توی یکی دو ساعت بخونم ببینم گابوی بزرگ این بار چه جوری قلمش را تکان داده و رقم زده. کتاب از جمله اول خواننده را با داستان همراه می کند. از همان جایی که می نویسد:«در سالی که سنم به نود رسید، خواستم شب عاشقانه ای دیوانه وار با دختر تازه سالی به خودم پیشکش کنم.» حکایت روزنامه نگاری مجرد که در نود سالگی به دنبال عشق دختری پانزده ساله زندگی اش را تغییر می دهد. دلگادلینا دخترک را می گویم من را عجیب یاد رمدیوس خوشکله توی صد سال تنهایی می انداخت. هرچند که میان این و آن دنیایی فاصله است.

Labels:

posted by farzane Ebrahimzade at 9:39 PM

|

<< Home