کوپه شماره ٧

Wednesday, September 19, 2007

پيشينه آموزش در ايران


زماني عباس ميرزا نايب‌السلطنه اصلاح‌طلب فتحعلي شاه دومين شاه قاجار به «مسيو ژوبر» رئيس هيأت فرانسوي كه از سوي ناپلئون بناپارت براي تعليم به ايران آمده بود، گفت: «نمي دانم اين قدرتي كه شما اروپاييها را بر ما مسلط كرد چيست و موجب ضعف ما و ترقي شما چه؟ شما در قشون و جنگيدن و فتح كردن و به كار بردن قواي تحصيله متبحريد و حال آنكه ما در جهل و شغب غوطه ور و به ندرت آتيه را در نظر مي گيريم. مگر حاصلخيزي و ثروت مشرق زمين از اروپا كمتر است؟ يا آفتاب كه قبل از رسيدن به شما بر ما مي تابد، تأثيرات مفيدش بر سر ما كمتر از سر شماست؟... گمان نمي كنم. اجنبي ! حرف بزن من بايد چه كنم كه ايرانيان را هوشيار نمايم؟»(۱) درد را فهميده بود او چاره اين درد را در اعزام دانشجو به فرنگ جست وجو كرد.

ريشه تفكري را كه موجب بناي دارالفنون شد، بايد در جنگهاي ايران و روس يافت. اين جنگها كه در دوران فتحعلي‌شاه به وقوع پيوست؛ نه تنها به شكست سخت ايرانيان و جدا شدن سرزمينهاي وسيعي از ايران انجاميد، تقابلي بود ميان اروپايي كه پس از انقلاب صنعتي رو به پيشرفت بود و ايراني كه در آن حتي نام علوم جديد بيگانه و ناآشنا مي نمود.
در اروپا مدارس و دانشگاههاي بزرگ مركز بسط علوم و دستيابي به فن آوريهاي جديد بود. در حالي كه در ايران نظاميه ها و مراكز علمي رو به انحطاط نهاده بودند و در آستانه ظهور قاجاريه مراكز علمي منحصربه مكتبخانه ها و مدارس علميه مي شد.
مكتبخانه معمولاً درخانه ملا يا ملاباجي تشكيل مي شد و مواد درسي آن عبارت بود از آموزش الفبا، عم جزء، خوشنويسي و در سالهاي بعد جامع المقدمات كه شامل شرح سيوطي، شرح نظام، شرح حامي در صرف و نحو، حاشيه ملاعبدالله، شرح شمسيه، گلستان و بوستان، ناسخ التواريخ، قابوسنامه و خمسه نظامي. علاوه بر اين مكتبدار موظف بود تا كودكان را با معارف ديني و اصول و فروع دين آشنا سازد، به همين جهت همه روزه مسائل ديني و شرعي از قبيل نماز، وضو، روزه و... تدريس مي شد. هر كودك با خودش تكه اي زيرانداز به همراه مي آورد. كودكان حلقه مي زدند و مكتبدار بالاي مجلس مي نشست. او هميشه با خود تكه اي چوب داشت زيرا تنبيه جزو لاينفك تدريس بود.
بعد از مرحله مكتب نوبت به مدارس علميه مي رسيد كه ساختمانهاي يك يا دو طبقه بودند. مدرسه علميه اكثراً ضميمه مساجد بود. چند ايوان داشت كه محل برگزاري جلسات درس محسوب مي شد و حجره هايي كه طلاب در آن سكونت داشتند. صرف و نحو عربي و فارسي فقه و اصول، بيان، معاني، حكمت و شرعيات جزو مطالبي بود كه تدريس مي شد. بقيه علوم و فنون بطور تجربه آموخته مي شد. در بسياري از خانواده مشاغل و حرف مانند پزشكي موروثي بود. كتابهاي علمي يادگار سالهاي دور بودند. بطور مثال قانون ابن سينا در طب، التنجيم ابوريحان در نجوم، حاوي رازي در شيمي و پزشكي و... در چنين شرايطي تنها راه دستيابي به علوم جديد ايجاد رابطه علمي با مراكز پيشرفته دنياي آن روز يعني اروپا بود.
نخستين تلاشها براي اصلاح اين وضعيت از تبريز آغاز شد. عباس ميرزا (وليعهد و نايب السلطنه فتحعلي شاه) و وزير معروفش ميرزاعيسي خان (قائم مقام اول) با تجربه تلخي كه از جنگهاي ايران و روس داشتند به فكر اصلاح آموزش و پرورش افتادند. اين پرسش هميشه در ذهن آنها غليان داشت كه چرا با وجود آن همه دلاوري و فداكاري سپاه ايران، روسها پيروز ميدان گرديدند؟ زماني عباس ميرزا به «مسيو ژوبر» رئيس هيأت فرانسوي كه براي تعليم به ايران آمده بود، گفت: «نمي دانم اين قدرتي كه شما اروپاييها را بر ما مسلط كرد چيست و موجب ضعف ما و ترقي شما چه؟ شما در قشون و جنگيدن و فتح كردن و به كار بردن قواي تحصيله متبحريد و حال آنكه ما در جهل و شغب غوطه ور و به ندرت آتيه را در نظر مي گيريم. مگر حاصلخيزي و ثروت مشرق زمين از اروپا كمتر است؟ يا آفتاب كه قبل از رسيدن به شما بر ما مي تابد، تأثيرات مفيدش بر سر ما كمتر از سر شماست؟... گمان نمي كنم. اجنبي ! حرف بزن من بايد چه كنم كه ايرانيان را هوشيار نمايم؟»(۱) او چاره اين درد را در اعزام دانشجو به فرنگ جست وجو كرد.
نخستين گروه محصلان كه شامل دو نفر بود در سال۱۲۲۵ به فرنگ اعزام شدند. حاجي باباي اصفهاني كه به قصد تحصيل پزشكي راهي سفر شد يكي از اين دو نفر بود. گروه دوم كه پنج نفر بودند اندك زماني پس از گروه اول اعزام شدند. ميرزاجعفر مهندس باشي مشيرالدوله، ميرزارضاي مهندس، طراح مدرسه دارالفنون ـ و ميرزاصالح شيرازي منتشركننده اولين روزنامه فارسي در ايران جزو گروه دوم بودند. مشكل اين دو گروه و گروههاي بعدي نداشتن تحصيلات آكادميك ابتدايي و نداشتن آمادگي براي ورود به دانشگاههاي معتبر بود.
عباس ميرزا در سال۱۲۴۹ بعد از يك دوره بيماري مرد. فتحلي شاه نيز سال بعد پس از آنكه محمدميرزا پسر عباس ميرزا و نوه خود را به وليعهدي انتخاب كرد مرد. روند اعزام محصل در دوره محمدشاه به همت وزير معروفش قائم مقام دوم ميرزاابوالقاسم فراهاني پيگيري شد.
در سال۱۲۵۲ هجري قمري نخستين مدرسه مسيونري آمريكايي در ايران توسط هيأت فرانكو پرسان تأسيس شد. دو سال بعد همين هيأت مدرسه دخترانه اي را در اروميه تأسيس كرد. مشكل اين مدارس تا نيمه دوم سلطنت ناصرالدين شاه اين بود كه اجازه نداشتند دانش آموزان مسلمان را بپذيرند.سال ۱۲۶۴ ق پس از درگذشت محمدشاه فرزند شانزده ساله او ناصرالدين ميرزا با همت و ياري اتابك اعظم ميرزاتقي خان اميرنظام ـ اميركبير ـ به سلطنت رسيد. در مورد اميركبير و اقدامات او سخن فراوان گفته شده اما به شهادت بسياري از مورخان و محققان، بزرگترين و ماندگارترين حركت او اقدام به تأسيس دارالفنون و انتشار روزنامه بود.

Labels:

posted by farzane Ebrahimzade at 12:45 AM

|

<< Home