کوپه شماره ٧

Saturday, June 16, 2007

روزمرگی


این روزها خیلی خسته ام. دلتنگی های این روزهای گرم آخر خردادی داره آوار می شه روی روزمرگی ها. علی رغم این که اين روزها فكر مي كنم بهتر از همیشه دارم می نویسم اما هیچ چی راضیم نمی کنه. خسته شدم از هر کاری که برای دلم نمی کنم. از شهری که توش جایی برای نفس کشیدن نیست. شهری كه آدم ها با سلام برای هم عادی می شن و با يك عليك سلام از همدیگه متنفر می شن و بعد بدون خداحافظي همديگر را تحقير مي كنن. از خودم خسته ام که مثل همه برای خودخواهی هام دل دیگران را می شکنم. تنها چیزی که آرومم می کنه خوندن كتاب هاي تاريخي است كه اين روزها باعث شده كمتر به خودم فكر كنم. دلم می خواد این درد نان نبود تا لباس روزمره گی هام رو در بیارم و بقچه کتاب هام رو بزنم زیر بغلم برم يك جايي برای دلم بخونم. براي خودم نه براي هيچ كس. اين روزها دلم مي خواد تنها باشم و به هيچ چيز فكر نكنم. نمي دونم چرا اين قدر درونم يخ زده وقتي هواي گرم چله تابستان آغاز شده است.
پ .ن : حالم خوب نيست رسما قاطي كردم و دارم يك تصميم مهم مي گيرم. تنها جايي كه مي تونم حرف بزنم همين جاست. پس اگه كسي ناراحت مي شه نخونش.

Labels:

posted by farzane Ebrahimzade at 11:04 AM

|

<< Home