کوپه شماره ٧

Tuesday, May 29, 2007

تحقیرت می کنم تا خودم تحقیر شوم


این آخر همه حرف هایی است که باید می زدم اما نزدم. یکبار برای همیشه. تحقیرم می کنی و من تو خودم را با هم تحقیر می کنم. نه دیگر تمام شد روزهایی که فکر می کردم با تو آسمان هزاران رنگ است. امروز میان من و تو هزاران کیلومتر فاصله است. فاصله ای که تن تو و روح من در این میانه انداخته. تو این بار تنها وجود من را نادیده نگرفتی تحقیرم کردی و من هر لحظه با تحقیر خودم تو را حقیر می کنم. به اندازه تمامی بارهایی که وجودم را نادیده گرفتی نمی بینمت. به خودم فکر نمی کنم تا تو را یکبار دیگر نبینم. هیچ یادگاری را از تو برای خودم نباید نگهدارم ذره ذره وجودم بوی تو را دارد. ذره ذره وجودم را به تلافی توهین های تو می فروشم تا جای زخم هایی که تو روی آن گذاشتی را از یاد ببرم. پر عشق بودم و تو نفرت را به من آموختی خوشحال باش نفرت تو همه روحم را گرفته و آن را کشته است. باورت می شود صدای قلبم را هفته هاست نمی شنوم. قلبم از حرکت ایستاده نمی زند. تو موفق شدی به خودت تبریک بگو در جنگ نابرابر تو و من تو بردی. قلبم را زخمی کردی و دفن کردی. اما من بازنده دیگر چیزی برای باختن ندارم بقیه آن چه تو باقی گذاشته بودی را در قماری ساده به خودم و خودخواهی ام باختم. حالا دیگر زمانی که می خوابم هم به نفرتم فکر می کنم. تنها چیزی که از آن حقارت اندیشیدن به تو باقی مانده است. تو وجودم را تحقیر می کنی و من روح و جسمم را که تو را تحقیر کنم چون زمانی جزیی از تو در آن بود. پ.ن: چند مطلب خوب نوشته بودم برای این جا اما امشب دلم نمی خواد عاشقانه بنویسم همین. اتفاق تازه ای هم نیافتاده. گاهی اوقات باید برای انتقام از خود با نفرت خودت رو تحقیر کنی. این رو تازه یاد گرفتم

Labels:

posted by farzane Ebrahimzade at 11:39 PM

|

<< Home