کوپه شماره ٧

Monday, May 07, 2007

اسناد ملی

امروز هفدهم اردیبهشت بود. روز اسناد ملی. البته این روز هم یک روزه مثل همه روزها. اما صبح قبل از این که برم سر کار به طور اتفاقی صحبت های خسرو معتضد یکی از کسانی که درباره تاریخ معاصر کتاب های زیادی نوشته است را شنیدم. معتضد در صحبت هایش ضمن اشاره به اهمیت سند در نگارش تاریخ از چندین مرکز سندی نام برد که در ایران همزمان و به صورت موازی با یکدیگر عمل می کنند. معتضد به نکات درستی اشاره کرد. اما چیزی که خیلی من را به تامل واداشت تشکری بود که این مراکز بی شمار به دلیل سرویس دهی اسناد به پژوهشگران کرد. بردن نام این نهادهای پژوهشی من را به خاطرات سال های نه چندان دور سه چهار سال پیش که هنوز وارد مطبوعات نشده بودم و از بد حادثه به دلیل رشته ای که در آن درس خوانده ام کار پژوهشی می کردم. یادم هست که تقریبا به تمام این مراکز سر زدم. سازمان اسناد ملی ایران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر، موسسه مطالعات تاریخ انقلاب اسلامی، مرکز اسناد ریاست جمهوری، وزارت فرهنگی . ارشاد اسلامی، وزارت امورخارجه و وزارت اطلاعات و ... خیلی از این مراکز را آن قدر رفته بودم که می توانم بگویم از هر کدام چند تا پله دارد یا مدل کامپیوترهای آن چیه. اما برخلاف آقای معتضد به جز سازمان اسناد ملی ایران که مهمترین آرشیو ملی کشور و مرکز اسناد ریاست جمهوری به جرات می توانم بگویم که هیچکدام از این مراکز اسناد که از آن ها نام برده شد سرویس درستی به محققانی که به طور آزاد یا وابسته به یک سازمان دیگر هستند و بخصوص دانشجویان رشته تاریخ نمی دهند. من اصلا قصد ندارم که درباره بودن و نبودن این سازمان ها و قوانین رسمی کشور صحبت کنم. فقط یادآوری این نکته است که به قول آقای معتضد برای مطالعات تاریخی به خصوص در مورد تاریخ معاصر استفاده از اسناد بسیار مهم است. گاهی یک سند تاریخی می تواند مسیر تاریخ را تغییر دهد.اما نمی توانم از یاد ببرم که مسئول مخزن یکی از این مراکز معتبر سند کشور در مقابل چشمان مشتاق من از میان پنجاه برگ سند درخواستی ام که تک تک آن ها می توانست پایان نامه من را کامل کند؛ به صورت رندوم ده برگ را انتخاب کرد و در جواب اعتراضم گفت:« این سندها مال اداره ما است و همین طور نمی تونیم در اختیار هرکسی قرار دهیم. آخه قرار است کتابش را چاپ کنیم. » وقتی پرسیدم من سه ماه بیشتر وقت ندارم کتاب کی چاپ می شه پوزخندی زد و گفت:« کی کار شیطانه. ببینیم کی یکی از پژوهشگران ما قصد بکنه روی این اسناد کار بکنه. دست ما نیست؟!» این در حالی بود که پایان نامه فوق لیسانس من واقعا به آن به دیدن آن اسناد بسته بود. فقط دیدن نه کپی برداری . یا برخورد شخصی مدیر ارشد یکی دیگر از این مراکز با نامه ای که به امضای وزیر سازمان متبوعش بود برای همکاری و دیدن اسناد. آن هم به این دلیل که به دلیل نسبت خانوادگی با وزیر و اختلاف با ایشان نامه را یک ماه برابر قانونی که هیچ وقت نفهمیدیم چیست پاسخ داد. دوسال رفت و آمد به این مراکز سندی پر از این برخوردها. بیشترین مشکل هم موضوع چاپ اسناد بود. بدون این که بدانند اولا انتخاب این اسناد قطعا سلیقه ای است و از سوی دیگر پژوهشگر باید سند را از نزدیک ببیند تا بتواند در مورد صحت و سقم آن نظر بدهد.
از این درد نامه بگذریم امروز 17 اردیبهشت بود و روز اسناد ملی. صبح که صحبت های آقای معتضد را شنیدم یادم افتاد که چقدر دلم برای کار پژوهشی و تمام سختی هاش تنگ شده.برای بوی ماندگی مخزن اسناد و دیدن یک نامه تاریخی از نزدیک. این حرف ها هم از سر دلتنگی بود.
پ.ن: از روزیکه از بم آمدم هنوز درگیر آن چیزهایی هستم که در این شهر دیدم. دوست داشتم بیشتر بنویسم اما همون نوشته کفایت می کرد. شاید روزهای دیگه یک خورده بیشتر بنویسم. راستی این دو سه روز به عمد پست جدید نذاشتم.

Labels:

posted by farzane Ebrahimzade at 11:21 PM

|

<< Home