کوپه شماره ٧
Tuesday, March 06, 2007
پس از پنجاه و دو ساعت همچنان بيخبريم
ثانيهها همچنان پشت هم مي دوند و باز دست ما از هر كاري كوتاه. چسبيده ام به مانيتور و هي سايتها را چك مي كنم شايد خبر تازهاي بشنوم. پنجاه ساعت، درست پنجاه ساعت گذشته و هنوز خبري از آزادي هيچ كدام از دوستانم نيست. ديشب خبر خوبي از آزاد شدن تعدادي از بچهها آمد. قرار بود صبح امروز شش نفر آزاد شوند. آخرين خبر اين است كه هنوز تا اين لحظه خبري نيست و خانوادههاي نگران دم در زندان منتظرند تا در باز شود. از خودم بدم ميآد چسبيدم به زمين. شايد هم به قول پرستو سيبزميني شدم. بايد كاري كرد اما چه كار. تنها كاري كه مي كنم اين است كه نشسته ام و گوش به زنگ تلفن يا اس ام اس بستم و به صفحه كامپيوتر چشم دوختم.
تينا هم براي دوستانمان نوشته با عكس همه
Labels: دل نوشت
<< Home