کوپه شماره ٧
Wednesday, January 10, 2007
اولین استاد و اولین درس دانشگاه
اواخر شهریور 72 زمانی که برای اولین ترم در رشته تاریخ دانشگاه شهید بهشتی تهران ثبت نام کردم اولین نکته ای که بعد از خارج شدن از دانشگاه توی ورقه تعیین واحدم دیدم اسم استادان و واحدهایی که در ترم اول دادند بود و اولین واحد درسی تاریخ فرهنگ و تمدن ایران در دوران عیلام و ماد با دکتر اردشیر خدادادیان بود. اولین استادی که در نخستین روز دانشگاه دیدمش. یکی از معدود استادانی که به تاریخ پیش از اسلام تسلط کامل داشت. یادم هست توی اولین جلسه کلاس یک سئوال مطرح کرد و گفت هر کسی که جواب این سئوال را بدهد یک نمره به نمره ترمش اضافه می کنم. سئوال معنی نام شوش پایتخت عیلام یعنی شیرین بود. جوابی که شیرینی اس هیچ وقت از یادم نمی ره. همونطور که یادم نمی ره توی روزهای پاییزی اون سال تموم خیابان انقلاب را برای خرید کتاب هایی مثل ایران از آغاز تا اسلام گیرشمن، تواریخ هردوت، مجموعه تاریخ تمدن ویل دورانت که جایزه قبولی دانشگاه بود، تاریخ جهانی، ماد دیاکونف و ... و پیدا کردن و خوندن کتاب هایی مثل تاریخ ملل شرق از آلبر ماله، عیلام، تاریخ و تمدن توین بی و .... از کتابخونه گذشت. می خوندم تا توی کلاس بتونم از پس سئوال های گاه و بیگاه استاد بر بیام و اول باشم. با دکتر خدادادیان درس های زیادی را گذراندم تقریبا تمام واحدهای پیش از اسلام دوره لیسانس و فوق لیسانس. می دونستیم که یکی از معدود استادانی است که در تاریخ پیش از اسلام در ایران صاحب کرسی است. از اون استادانی که راحت نمی شد ازش نمره گرفت و کمتر به دانشجویی بیست می داد. امشب که پروانه گفت دکتر خدادادیان مریضه علاوه بر این که خیلی ناراحت شدم رفتم تا ده دوازده سال پیش تا گروه تاریخ شهید بهشتی و اتاق 311، رفتم تا تاریخ ملل قدیم شرق، عیلام و ماد، یاد کوروش و داریوش و حمورابی، یاد استادی که خط میخی رو به ما آموخت. اونم در شرایط شیطنت یک مشت دانشجوی شیطونی که سر گفتن اسم داریوش و اجدادش به زبون فارسی باستان می گفتند و عصبانیش می کردند. یادم هست چند ماه پیش که برای یک کاری رفته بودم دانشگاه دیدم در دفتر دکتر خدادادیان بازه با هستی رفتیم دیدیم استاد هست. سلام و احوال پرسی کردیم. برای استادها یادآوری همه شاگردانشون سخت نیست. یادم هست که وقتی به دکتر خدادایان گفتم که نمی خوام درسم رو ادامه بدم حرفی رو زد که همیشه دلم می خواست از استادام بشنوم_ هر چند خیلی خودخواهانه است. البته این حرف را یک بار دیگه از دکتر بیگدلی هم شنیده بودم_ به هستی و من گفت حیفه وقتی می بینم دانشجوهایی که عاشقانه تاریخ می خوندند قصد ادامه تحصیل ندارند. » گفت من از اون دانشجوهایی بودم که عاشق درسم بودم و اگه عشق تاریخ معاصر و انتخاب این تخصص نبود حتما در دوره قبل از اسلام و بخصوص دوره هخامنشی می تونستم موفق بشم. »
امشب همراه خاطرات اولین کلاس دانشگاه و اولین استاد، همراه مرور بخشی از تاریخی که خواندم و دانستن رو مدیون استادهایی مثل دکتر خدادادیان هستم همش دعا می کنم استاد هر چه زودتر حالش بهتر بشه.
Labels: دل نوشت
<< Home