کوپه شماره ٧

Sunday, December 03, 2006

آستاني براي همه مردم ايران

امروز روز تولد امام رضا (ع) است. امامی که که در کنار ما و در سرزمین آریایی ما به شهادت رسید. این روزها حال و هوای رضوی همه مملکت رو پر کرده و هر جا می ری سخن و اسم غریب توس است. اسم مشهد برای همه ما پر از خاطره اون گنبد طلا و صحن های تو در تو، مسجد گوهر شاد و ضریح همیشه شلوغ و بازار رضا و .... است. بخصوص که رگ و ریشه خراسانی و مشهدی داشته باشی که خودت نه مرده ریگ پدریت با شنیدن اسم این شهر می کشوند تا دروازه طلایی و چهار طبقه و خسروی. همونطوری که زبون مادری یاد آوریت کنه که تو هفت نسلت به همین زبان تهرانی سخن می گفتند. همين ريشه هاست كه سالي يكي دوبار من را به آن آستان مقدس مي‌كشاند. به سمت آن ضريحي كه از سال هاست كه هر بار در هر فصلي رفتم آن قدر مردم مشتاق بودند كه نتوانستم برم و دست بكشم تا بدانم چه حسي دارد. ريشه هايي كه يادم مي آورد نسل در نسل خانواده من همه خادم حرم آن صحن و سرا بودند و هستند.اما اين ها افتخارات خانوادگي نيست يادآور عمري همسايگي آن امام است.
بگذریم اما این روزها با دیدن تصاویر متعدد ضریح طلایی و کبوترای حرم و اون پنجره فولاد با اون نگاه های مشتاق و امیدوار پشتش یاد پارسال می افتم که توی روزهایی مثل این روزها که نه یکی دو هفته قبل تر به همراه یکی از همکارهای عکاسم رفته بودم مشهد. راستش این سفر بعد از این که مدتی که خبرنگار حوزه آستان قدس رضوی و موزه های اون بودم به پیشنهاد روابط عمومی آستان قدس رضوی قرار شد تا يك مجموعه گزارش تهيه كنم كه همزمان با ايام تولد امام رضا (ع) منتشر كنم. توي دعوت‌نامه‌اشون گفته بودن اگه مي‌خواهيد مي تونيد عكاسي هم بكنيد. بعد از چند تا درخواست به بخش‌هاي آستان قدس سرانجام از روابط عمومي تماس گرفتن شما مي‌تونيد دو روز توي حرم عكاسي كنيد. برام جالب بود چون مي‌دونستم گرفتن اين مجوز خيلي سخت صادر مي‌شد. به استناد اين مجوز رفتيم مشهد. اما خنده‌دار اين جاست كه علي رغم تمام اطميناني كه به من داده شده بود اول گفتن كه ما فقط مجوز دو تا صحن و يك رواق نيمه ساخت را براي عكاسي صادر كرديم. اولين ممنوعيت عكاسي از داخل حرم و ضريح امام رضا بود. وقتي پرسيدم چرا گفتند مجوز عكاسي از اين بخش را بايد بالاترين مقام مملكتي صادر كنه؟! برام جالب بود مجوز عكاسي را حتي توليت آستان قدس رضوي نمي تونه بدهد. اين چيزي بود كه به ما گفتند. بعد از كلي چونه زدن خسته شديم و به همان دو تا صحن بسنده كرديم. اما براي گرفتن همون دو تا صحن هم بايد از سه جا مجوز گرفته مي شد و اين سه مجوز چند ساعت كه نصف روز را از ما گرفت و زماني كه رسيديم دم حرم اجازه ورود ندادند. وقتي علت را پرسيدم گفتند شما امروز مجوز نداريد. يك روز از وقت ما تلف شده بود و كلي برنامه ريزي‌هايي كه انجام داده بوديم به هم خورده بود. اون جا بود كه نتونستم طاقت بياورم و براي يكي از معدود دفعاتي كه توي يك جاي عمومي عصبانيت خودم را نشان مي دادم چشمامو بستم و هر چي از دهانم مي آمد نثار ماموراي امنيتي و اماكن كردم. عصباني بودم چون حرم امام رضا انگار ملك تلقشون شده بود. تازه به من مي گفتند شما بيخود عصباني شديد مقررات مقرراته. ان چه بيشتر عصبانيم مي كرد اين بود كه به من مي گفتند براي فردا هم همين دور باطل را پيش ببريد. جالب اين جا بود كه فهميدم كسي كه من دارم باهاش دعوا مي كنم دوست عموم بود كه از خدام حرمه. شب كلي عموم با هام دعوا كرد اما من حرف هامو گفتنو و با اون سر و صداهايي كه من كردم فردا مجوز را نزديك به ظهر صادر كردند و دو ساعت اجازه عكاسي دادند اونم با چه شرايطي مجوز دست يكي از نيروهاي خدماتي حرم بود و به همراه عكاس حرم كه خيلي دل پري از شرايط موجود داشت، رفتيم براي عكاسي. وقتي توي اون شرايط بودم ياد عكس هاي يكي از عكاسان ايراني افتادم كه توي ايام حج از داخل خانه خدا عكاسي كرده بود. با خودم گفتم يعني اين جا از خانه خدا مقدس تره. نگاهم به دوربين هاي كوچك و موبايل دست مردم افتاد .يادم افتاد بي مجوز هم مي شه عكس گرفت و قانون براي كساني است كه مي خواهند قانوني عمل كنند. اين رو به مسئولان آستان قدس گفتم. گفتم اون چه شما از اين همه ارادت مردم به نمايش مي گذاريد گنبد طلايي حرم امام رضا است كه تازه شاه عباس صفوي سفارش ساخت آن را داده. حرم امام رضاي اختصاصي شما اوني نيست كه من توي اين سي سال شناختم. براي من حرم امام رضا اون پيرزن بيجاريه كه همه عمر پول هاشو و جمع كرده و اومده اين جا پابوس آقا علي بن موسي الرضا و براي دست زدن به ضريح طلايي كه شما ساختيد حاضره خفه بشه. حرم امام رضا اون انتظامات بداخلاق و اون چوب هاي رنگي و پرداري نيست كه توي سر مردم مي زنند كه از اين طرف برو و خواهر حجابت رو نگهدار. او روسري گل گلي اون دختر تركمنه كه روي ضريح انداخته. ارادت مردمي كه هر چي توي جيب دارند مي اندازن توي ضريحي كه توي موزه قرار داره. اون كشاورز روستاي دور جنوب غربيه كه كنار اون پزشك ايراني مقيم آلمان مي نشينه و نماز مي خونه. اما شما اين ها را اختصاصي خود كرديد. براي خودتون نگه داشتيد اون پنجره نيازمندان را كه هزار بند رنگي از گردن بيماران اميدوار تا آسمون هفتم را به هم گره زده. اون كفترهاي عاشقي رو كه بي هيچ هراسي از اين سو و آن سو مي پرند. زير صحن‌ها را تجارت خانه كرديد و هر قبر چند طبقه را به اندازه ديه يك مرد كامل مي فروشيد بي آن كه صاحب ميت بدانند اين قبر قبلا گور پدربزرگ من بوده. نه اين امام رضايي كه شما انحصاري خودتون كرديد و از كنارش ايمان خودتون را مي فروشيد متعلق به هيچ كدام ما نيست. سهم تاريخي يك ملت از اعتقادات هستيد.گفتم من دلم مي خواد وقتي مي آم حرم با امام خلوت كنم شما اين را از من گرفتيد اين گناه نيست كه كسي بلد نيست چادر سرش كند گناه مال كسي است كه تو را از حس خارج مي كند و با لحن خشن و بي ادبي به تو ياد آور مي شود كه بايد حجابت را رعايت كني مهم نيست داشتي با آقا علي بن موسي الرضا درد و دل مي كردي و توي خودت بودي. .... خيلي غر زدم نمي خواستم توي اين روز عزيز حرف هاي بد بنويسم اما تصاوير تكراري اين روزها بي اختيار من رو برد توي يك فضاي ديگري كه ....

Labels:

posted by farzane Ebrahimzade at 10:43 AM

|

<< Home