کوپه شماره ٧

Monday, November 06, 2006

زنده هستم چون هنوز مي نويسم


اين روزها وقت زياد دارم كه به خودوم، زندگيم، و خيلي چيزهاي ديگر فكر كنم. مي پرسيد چرا؟ به يك دليل ساده منهاي ديروز كه از 24 تنها يكساعت و نيم بيدار بودم، تنها روزي چهار ساعت مي خوابم. اين داروهايي كه مي خورم باعث شده تا سهم من از خواب همين قدر باشد. اين زمان زمان خوبي براي خواندن كتاب و گوش دادن به آهنگ، كه البته كار همه وقت من است حتي توي خواب؛ و فكر كردن بگذرد. اين روزها به هزار نكته اي فكر مي كنم كه مي توانم بنويسم گاهي از خودم بدم مي آد كه چرا فلان چيز را مي توانستم بنويسم، به هزار طرح ذهنيم مي انديشم. گاهي هم از خودم خوشم مي آيد( به قول بنفشه يك جور نارسيسم مزمنه) بگذريم. اين روزها كتاب « زنده ام كه روايت مي كنم » نوشته گابريل گارسيا ماركز را مي خوانم. قبل از هر چيزي متاسفم از اين كه در گذشته ي نه چندان دور اهل خواندن ماركز نيستم. از وقتي كه بالاخره توانستم «صد سال تنهايي» را تا آخرش بخونم و تو درياي واژگان عجوبه كلمبيايي شنا كنم فهميدم زودتر از اين ها بايد به دنبال خودم را مقيد مي كردم كه نه تنها « صد سال تنهايي» « عشق سال‌هاي وبا»، « پاييز پدر سالار»، « آقاي رئيس جمهور» وشايد تمام نوشته هاي ماركز و ادبيات جادويي آمريكاي لاتين را بخوانم. چون بعد ماركز مي خوام برم سراغ يوسا و بورخس. دوباره به حاشيه رفتم بگذريم قصدندارم نقد ادبي كنم مي خواهم درباره نوشتن بنويسم. داشتم از زنده ام كه... مي گفتم هر چه بيشتر اتوبيوگرافي ماركز را مي خوانم به اين نكته مي رسم كه اين نويسنده كلمبيايي چيزي خارج از دنياي خود و چيزهايي كه در زندگي خود داشته نبوده است. شايد براي همين همه نوشته هايش را دوست دارند. دنياي ماركز دنيايي دروني و بيروني انساني است كه قامت بلند خود را در داستان‌هايش ترسيم مي كند. خوزه آركاديو بوئيدينا مي توانسته پدربزرگش باشد. همان طور كه مينا مادربزرگش مي توانسته اورسلا باشد. اين دليلي است براي ماندگاري. عشق سال‌هاي وبا داستان عاشقي پدر و مادر خودش است. اين برنده جايزه نوبل نخواسته چيزي بالاتر و برتر از خودش در داستان هايش باشد براي همين است كه زنده خواهد ماند. حتي اگر نباشد. البته باز هم نمي خواهم در اين جا حرف هاي منتقدان و دوستداران ماركز را تكرار كنم. اما همش به حاشيه مي روم. مي خواهم درباره نوشتن بنويسم درباره خودم.

posted by farzane Ebrahimzade at 9:03 PM

|

<< Home