کوپه شماره ٧

Wednesday, November 22, 2006

شايد يك روز

يك روز

شايد يك روز

كه آفتاب گيسوي نقره اي دماوند پير را نوازش مي كند
در يك غريو تندر باراني
در يك نسيم نوازشگر بهار
يك روز
شايد همراه پرواز پرستوي عاشقي
واژه لبخند، به سرزمين سوخته ي من باز گردد
اميد، كوبه ي در را بفشارد
و سپيدي، جاي تمامي اين سياهي ها را پر كند
آن روز بر مردگان نيز
سياه نخواهم پوشيد
حتي بر عزيزترينشان
شايد هم يك روز ستاره اي از آسمان ببارد كه نور را در اين خاك قديمي بپاشد. هشت سال گذشت بي هيچ توضيحي امروز باز اول آذر است و به ياد پروانه فروهر آخرين شعرش را با ز مي خوانيم شايد يك روز

posted by farzane Ebrahimzade at 9:26 AM

|

<< Home