کوپه شماره ٧

Sunday, October 29, 2006

گردنبند آرامش

بعضی وقتها یک چیزهایی داری که چون سال ها دنبالش نرفتی از یاد رفتن. مثل گردنبندی که سحر دوست و همکارم زمانی که برای ماموریت رفته بود نیشابور برام کادو خرید. یک گردنبند ساده که یک تیکه عقیق بزرگ وسطشه. چند روز پیش اون زمانی که هنوز حالم بد بود، یک روز دنبال یک گردنبند فیروزه می گشتم که بی اختیار از توی ظرفی که وسائل تزئینی می ذارم این گردنبند پیدا کردم. البته تا اون جایی که می دانم عقیق سنگ ماه تولد من نیست اما این گردنبند خیلی خوبه. وقتی عصبی می شم عقیقشو می گیرم تو دستم و فشار می دم و به خاطرات خوب فکر می کنم. اونوقت آروم می شم. مثل همون کریستال نورانیی که توی اتاقم آویزون کردم و توش هزارتا شعاع نورانی داره. راستی من این چند روز حسابی شرمنده خیلی از دوستام شدم که آمدند وبلاگ منو خوندن. هر روز که می گذره با تلفن هایی که بهم می شه حس خوبی دارم. دوستان آشنا و ناآشنایی که برای من کامنت هایی که می گذارند و اظهار همدردی می کنن. هیچ وقت نمی دونستم این قدر دوستای خوبی دارم که حتی اگه تا بحال منو ندیدند توی کوپه شماره هفت سوار شدند و در مسیر خاطرات تلخ و شیرین قطار من حرکت کردند. تعداد دوستایی که تلفن زدند آنقدر زیاد است که آگه با این حافظه خیلی خوب این روزها بخوام بنویسم خیلی ها از قلم می افتند و شرمندشون می شم. فقط می تونم از همه دوستان خوبی که آمدند دیدنم، اونایی که تلفن زدن، اونایی که برام کامنت گذاشتند و یا ایمیل فرستادند. همچنین دوستانی که در روزهایی که من هیچی حالیم نبود یا به من تلفن زدند یا من شمارشونو گرفتم معذرت می خوام. من همینطور که گفتم چند روز از زندگیمو گم کردم. حافظه ام مثل یک پازل در هم ریخته است که باید از نو قطعاتشو مرتب کنم . این روزها روزهای خوبی بوده علی رغم اینکه گاهی ابرای غمگین میان و اثرات داروهایی که می خورم خیلی اما از روزهای هفته قبل خیلی بهترم. فقط اون یک ذره گوشت اضافی که داشتم آب شده. ببخشید اگه این پست یک کمی تکراری بود.

Labels:

posted by farzane Ebrahimzade at 10:53 PM

|

<< Home