کوپه شماره ٧

Tuesday, October 31, 2006

بی عنوان

این روزها خیلی روزهای خوبی است من دارم به خودم تلقین می کنم که همه چیز خوبه. واقعا هم خوبه. بگذریم از درد سر و مشکلات دیگه مثل تار شدن چشمام و این ها این بیماری هر چی بود همون طور که نوشتم باعث شد تا هم دوستانم رابهتر بشنانم. معرفت از دوستان خوب توی چنین روزهایی مشخص می شه. گفتم قبلا که خیلی از دوستام باهام تماس گرفتند و حالم را پرسیدند. اما دلم نمی آد نگم که توی دو سه روز گذشته چند تا از دوستان خیلی خوبم تلفن زدند که باور نمی شد. یلدا معیری عزیز که من آنقدر خوشحال شده بودم یادم رفت، به او و همسرش که برای دومین بار جایزه عکس خبری کاوه گلستان را برده بود تبریک بگم. نازنین خسروانی یک دوست گل دیگه که امروز به من زنگ زد و حالم پرسید. حدیث لزر غلامی با آن طبع لطیف و شاعرانه اش. هنوز باورم نیست که دوستان به این خوبی دارم که هر جور شده احوالم را می پرسند. این روزها یک اتفاق تازه هم افتاده من دیگه دوست ندارم نامه هامو به کسی بنویسم که هیچ وقت اونا رو نمی خونه. همه اون کاغذها را در دست باد رها کردم و دیگه نمی خوامشون. این بار نامه هایم را نمی توانم بسوزانم اما به راحتی می تونم دیگه نامه ای بی بازگشت بنویسم چون می دونم که کوپه شماره هفت را دوستانی می خوانند که چه آشنا و چه غریبه. چه اهمیت دارد که یک نفر میخونه یا نه. چند روزی هست که برای دوستان خوبم می نویسم و در باد رها نمی کنم.

پی نوشت ـ یک اتفاقی توی وبلاگ من رخ داده که نگفتم. کامنت هایی که می گذارید می رسد اما خودم باید تاییدش کنم. این به خاطر چند تا آدم غیر محترمه که این جا را با ... . بگذریم. کامنت ها رو می خونم. سپاسگذارم.

posted by farzane Ebrahimzade at 12:01 AM

|

<< Home