کوپه شماره ٧

Tuesday, October 10, 2006

نه خيام فايده‌اي نداره


نه فايده نداره خيام اين بار از تو هم كاري بر نمي آيد. تو هم نمي‌توني كنج خلوت من رو به هم بزني. آنقدر دلم گرفته كه باده توام مستم نمي‌كنه. الان ساعت هاست كه چشم دوخته ام به اون چهارپاره‌هاي سحر كننده‌ات و نمي‌فهمم چي مي‌خونم. نه فايده نداره هر چي تو بگي :«امروز ترا دسترس فردا نيست/ و انديشه فردات به جز سودا نيست/ ضايع مكن اين دم را ار دلت شيدا نيست/ كاين باقي عمر را بها پيدا نيست.» چه اهميتي داره كه :« پيش از من و تو ليل و نهاري بوده است/» كدوم دم را غنيمت بشمرم كه لحظه ها و ثانيه‌ها داره طي مي‌شه و من نمي تونم تو خيال دي و فروردين ديگه اي باشم. نه خيام كار من از اين حرف‌ها گذشته كه :« بر شاخ اميد اگر بر يافتمي/ هم رشته خويش را سري يافتمي / تا چند زتنگناي زندان وجود / اي كاش سوي عدم دري يافتمي.» مگه ميشه وقتي تا ته وجودت پر از كثافت و تحقيره بگي:« مي نوش كه عمر جاوداني اين است/ خود حاصلت از داغ جواني اين است/ هنگام گل و باده و ياران سرمست/ خوش باش دمي كه زندگاني اين است.» نه خيام نمي‌شه. فقط چشمام را مي‌بندم و مي‌خوانم:« اي بس كه نباشيم و جهان خواهد بود/ ني نام زما و ني نشان خواهد بود/ زين پيش نبوديم و نبد هيچ خلل/ زين پس چون نباشم همان خواهد بود» نه مي‌ذارمت كنار و مي رم توي خلوت ديگه‌اي شايدم برم سراغ شمس و مولانا شايد اين بار اونا به داد من برسن. شايدم بايد تصميمم را بگيرم

Labels:

posted by farzane Ebrahimzade at 10:03 AM

|

<< Home