کوپه شماره ٧

Wednesday, September 20, 2006

داره باز بارون مي باره اول و آخر حرفام


براي تحمل اين روزهاي بد به تو فكر مي كردم. براي اين كه بتونم به آينده فكر كنم به ديدن دوباره تو فكر مي‌كردم. كاش نخواسته بودي سخت ترين كار دنيا را انجام بدم. كاش نخواسته بودي تا ....... اين بار مي خوام بي پرده حرف بزنم. مي خوام اعتراف كنم كه دوباره خواستم خودمو گول بزنم و فكر كنم كه تو من را مي بيني. صريح مي گم اين روزها حالم خوب بود چون تو با من خوب بودي. براي اين كه هنوز از تو قطع اميد نكرده بودم. باورم نمي شد اين روزهاي خوب به اين زودي به تمام بشه. عمر خوشي من كمتر از يك هفته بود.

دارم دوباره تو خودم گريه مي كنم. برام مهم نيست بچه‌ها چي مي گن. مهم نيست خيابان شانزدهم بهم مي كه :«ديونه‌اي كه دوباره دل بستي به فكر زندگي خودت باش. » مهم نيست كه روزنه‌هاي آبي بهم طعنه بزنه:« كه تو آدم نمي شي. ديدي گفتم كه دوباره اشتباه كردي. من به تو گفته بودم ساده دلي.»برام مهم نيست حتي تو با نگاه بي‌تفاوت ازم بخواي كاري رو بكنم كه دوست ندارم. دوباره مي خوام گريه كنم. انقدر كه از ميون اشكايي كه توي خودم مي ريزم بفهمي حتي اگه باز بگي با من بايد صريح صحبت كرد. داره حالم از بي‌پولي ، از تموم شدن روزهاي خوب از آدم‌هايي كه مثل خودم خوش باورند بهم مي خوره. دلم مي خواد كساني كه با من و تو همه دوستانم چنين كردند را به باد ناسزا بگيرم. بدم مي آد از اين كه دوباره بغض‌هامو بخورم. كاش حداقل براي تحمل روز سياهي كه در پيش است و داشتم فراموششان مي كردم مي گذاشتي به تو فكر كنم. كجاي شب دوباره گمت كردم. توي اين شب اين بار با بوسه‌اي تازه به دنيا نمي آم.
توي لحظه‌هايي كه بايد كار كنم دلم نمي خواد دستامو بذارم روي صفحه كليد و خبر بنويسم. براي من در حال حاضر تيتر يك اين كه ديگه همه چي تموم مي شه چون مي دونم تو نمي خواي ادامه بدي. از اين كه بعد از اين ما مي شيم آدم‌هاي غريبه‌اي كه بوديم و ....... نشستم و اين كلمه ها دائما توي سرم مي چرخه و اشكهايم را روي قلبم مي ريزم:
براي تحمل روز سياه به تو فكر مي‌كنم./ براي تصاحب روياي ماه به تو فكر مي كنم.

posted by farzane Ebrahimzade at 12:52 PM

|

<< Home