کوپه شماره ٧

Monday, August 07, 2006

روزهاي هراس


سلام
سلام شادماني بي‌سبب. اين روزها آن قدر آوار كار بر سرم بود كه وقت نكردم با تو حرف بزنم. قطعا خيلي از اين بابت ناراحت نيستي، مي دانم؛ بگذريم. كمر مرداد هم شكست اما با اين همه روزهايي كه اصلا خوب نيست در پيش است. فردا روز خبرنگار است. هنوز بعد از چهار پنج سال نمي‌دانم خبرنگار هستم يا نه. هنوز مطمئن نيستم به جايگاه خبرنگاري رسيده‌ام يا نه؟ در هر صورت فردا روزي به نام خبرنگار است. روزي براي همه دوستاني كه در اطراف من هستند و اين روزها روزهاي خوبي را نمي‌گذرانند. روزهاي بدي مثل پارسال، پيرارسال و ... . انگار آوار روزهاي بدي كه از سال گذشته منتظرش بوديم به سرمان ريخت. باز جو ناامني و بي‌اعتمادي همه جا را گرفته. نازنينم نمي‌دانم تا چه مدت ديگري مي‌توانيم دوام بياوريم. فعلا كه همه چيز بد است. ناامني شغلي، ناامني روحي،‌ ناامني آينده‌اي بي‌تامين، ناامني زنده بودن و ناامني و ناامني...... اين روزها واقعا نمي‌دانيم فردا چه حادثه‌اي رخ مي‌دهد. فردا كه از خواب بلند مي‌شويم كدام يك از همراهانمان نيست. اين روزهاي گرم مردادي مثل برهوت شده است. اين روزها آسمان صاف است اما دل ما صاف نيست. انگار هيچ كس صادق نيست. همه دارند دروغ مي‌گويند. در يك وضعيت الاكلنگي مزخرف گير كرده‌ايم. شايد به دليل اين است كه ما زياده روي كرديم. پاي از گليم خودمان فراتر گذاشتيم. روزهاي آينده تاريك و سياه است. مثل همه روزهاي پشت سرمان. عزيز دلم اين روزها روزهاي خوبي نيست. نمي‌دانم پايان اين مرداد لعنتي برسد تو هستي يا نه. نمي‌دانم سال ديگر هم مي‌توانم روز خبرنگار را به همكاران تبريك بگوييم يا نه. روزها روزهاي خوبي نيست. روزهاي سراسر ناامني و هراس نبودن فردا است. اين روزها آسمان صاف است اما هراس فردا آن را تيره كرده. با روزهايي كه مي آيند و مي روند چه كنيم. با اين كه تويي كه هيچ وقت نبودي باز هم نباشي چه كنيم. اين روزها روزهاي دلتنگي و دلواپسي است. قول داده بودم ديگر تاريك ننويسم. به خودم گفته بودم اين روزهاي آخر با تو بودن تلخ نباشم. اما باز هم نشد. مي‌خواهم دوباره از اول آغاز كنم.
سلام عزيزم. روز همه دوستانت مبارك حال ما خوب است ملالي نيست جز هراس فردا از كم شدن من و تو و ما

posted by farzane Ebrahimzade at 11:11 AM

|

<< Home