کوپه شماره ٧

Friday, June 23, 2006

روزی _که آن _ امروز باشد

نازنیم سلام حال امروزت چه طور است؟ ما همه خوبیم. خلاف آن را ثابت نمی کنم.
امروز داشتم به حادثه ای تاریخی فکر می کردم به روزی که امید یک مردم از بین هزاره ها به پا خاسته بودند. از س÷اهی که تاختند و خانه ملت را خراب کردند. امروز دوم تیر است. دوم نیر 1385 و من به یاد می آورم دوم تیر 1287 را دوم تیری را که به فرمان محمد علی شاه مجلس را به توپ بستند. مشروطه خواهان را به بند کشیدند و نمایندگان را در خانه ملت حبس کردند. از روزی که ملک المتکلمین و میرزا جهانگیر خان را در باغ شاه جلوی توپ گذاشتند. نازنینم به یاد می آورم روزهای سختی را که استبداد ضغیر نام گرفت و به یاد می آورم همه روزهای بد تاریخ ایران را :» شب وحشت که بگذرد من کجا هستم؟ یک کلمه از آن حرف ها را بزن که می گفتی ؛ بیا ادای عاشق ها را در بیاوریم.
:« در ناصریه دارالفنون را ببین که من آن جا محصل بودم. اما به توپخانه نرو قورخانه آن جاست. آن جا بزرگترین توپ ها را چیده اند؛ مرد توپچی که نخراشیده تر از او نیست آتشخانه به دست ایستاده . آن توپ هاست که امروز استبداد خاقانی را حفظ کرده است.
ای زنان ای مادران ندبه و افسوس
ای خواهران حسرت
ای دختران تجاوز
ای معشوقه های اهانت
ای زنان ای همسران رنج
ای عروسان ماتم و جور
براستی که بسیار بگیرید ؛ کم بخندید
چه کاشته ایدو چه برداشته اید
چه می نالید از این کودکان مادر کش
این برادران خواهر فروخته
پدران دختر بی سلامت کرده
چه می نالید از این عاشقان عاشق کش
روزی باشد که فنا بیاید
روزی باشد که دیوارها نایستد
روزی باشد که که پاکی آماج تهمت شود
روزی باشد که دروغ ها راست به نظر آید، راست ها دروغ
روزی باشد که جای راستی نباشد
چشمه ی اشک شما خشک نشود؛
و تشویش قلب شما کاستی نگیرد
روزی باشد که راستی به هزار دست بمیرد
روزی باشد که راستی خود را به آتش بیافکند
روزی _که آن _ امروز باشد
این ها از نمایشنامه ندبه بیضایی امروز به یاد زینب و آن زن گمنام و به توپ بستن مجلس، به یاد میرزا جهانگیر صوراسرافیل دوباره ندبه را خواندم.
بقیه حرف ها باشد برای بعد

posted by farzane Ebrahimzade at 2:36 PM

|

<< Home