کوپه شماره ٧

Wednesday, June 21, 2006

قاصد روزان ابري داروگ كي مي‌رسد باران

سلام عزيز دلم
خوبي؟ مي دانم كه خوبي. من هم خوبم. اما تو باور نكن.گرم ترين ماه سال در راه است. مي‌داني تابستان با گرمي هرچه تمام‌تر حضورش را اعلام كرده‌است.چيزي ميان سرم مي پيچد. چيزي كه نمي‌دانم. نازنين دلم اين روزها دلم نمي‌رود بنويسم. هرچند كه نوشتن خيلي سخت نيست. اين روزها آسمان شهرم آفتابي است. آبي آفتابي. اما جاي نفس نيست. هرچند اين روزها حواسمان به اين است كه انگلستان خوب‌بازي كرد، يا آلمان، يا حق چك بود كه ببازد و بازي بزرگ را برزيل يا آرژانتين مي برند. نمي بينيم كه شهرمان چه شكلي شده است. از تابلوهاي بزرگ مي‌گذريم بي آنكه به رنگ سياه آن نگاه كنيم. مي‌گذريم از سياه پوشان سبزپوشي كه به تو نهيب مي‌زنند. نمي‌فهميم كه دوباره بايد ترسيد از تار مويي كه بيرون مانده است، از خط باريكي كه بالاي چشمت مي‌كشي، بايد بترسي كه... . اين روزها مي گذريم از تالار بزرگ شهرمان بي آنكه به يادمان بماند كه اين نوار سبز رنگ يك ماه است كه برپيشاني اش مانده. مانده‌ايم جلوي تلويزيون‌ها و از باخت ملي پوشان سرخورده مي‌شويم بي آن‌كه بدانيم خواهرانمان را در خيابان‌هاي شهر كتك مي‌خورند. نازنينم خيلي حرف‌هاست كه بايد گفت. اما گفتنش چه فايده‌اي دارد؟ اين كه هياهو جام جهاني فراموشمان شده كه روزنامه دولت با 200 تا 300 كارمند يك ماه است كه تعطيل شده، اين كه بپرسيم چه خبر از رامين جهان‌بگلو و مانا نيستاني؟ مي‌بينيم كه راديو تلويزيون اخبار دانشمندان و نظريه‌پردازاني كه هولوكاست را نقد كردند و دادگاهي شدند را مي‌شنويم، اما غافل مي‌شويم از اين كه در حوالي خانه‌مان يك ماه و نيم است كه هموطنمان را به جرم ابراز عقيده در زندان است.
بگذريم عزيزيم. بايد گذشت. بايد رد شد. مثل همه كساني كه مي‌گذرند. مثل همه آدم‌هايي كه اين روزها آسيب ديدن مايكل اوون مهم‌تر از زنداني شدن به جرم بي‌گناهي است. بگذريم مثل همه كساني كه از كنار تالار تئاتر كشور مي‌گذرند و ...
بگذريم عزيزم. ديدن بازي‌هاي خوب فوتبال مي‌ارزد . بگذار باز از اول بپرسم . عزيز دلم ما خوبيم. ملالي نيست جز خستگي، تكرار و بي‌تفاوتي و گرما
تا بعد

posted by farzane Ebrahimzade at 10:25 AM

|

<< Home