کوپه شماره ٧
Monday, April 24, 2006
این روزهای لعنتی
این جمله رو جایی خوندم نمی دونم. گاهی فکر می کنم به درد هیچ کاری نمی خورم یک آدم بی دست و پا هستم که نمی تونه حقشو بگیره. آدمی که نمی تونه حرف دلش رو بزنه حتی به کسی که فکرتو پر کرده. من کی هستم باور کنید نمی دونم.این رو می دونم که هیچی نیستم. این جایی که هستم هیچ جای دنیا نیست. هیچ جا. این روزها باز دنیا با من راه نمی آد خودمم هم نمی خوام راه بیاد. خسته ام از خودم، از همه چی از این که به درد هیچ کاری نمی خورم. چه کار مهمی کردم هیچی. از خودم و این دنیا حالم به هم می خوره. کاش می شد چند روزی فرار کرد. شایدم....
<< Home