کوپه شماره ٧

Wednesday, February 08, 2006

علم‌ها به ياد سقاي دشت كربلا

عطر اسفند، ضرباهنگ طبل و سنج كه با صداي نوحه و سينه‌زنان، صلوات و زنگ فلزي علامت در هم مي‌پيچد. جوان‌ها و پسر بچه‌هاي كوچكتر پشت سر علامت پنج تيغه حسينيه محل حركت مي‌كنند و سينه مي‌زنند. يكي از آن‌ها كمربند علم را سفت مي‌كند و زير حلقه فلزي آن يا حسين گويان علم را پيشاپيش هيات بردوش مي كشد.
محرم براي همه ما خاطره مشترك زيادي داشته و دارد. خاطره شب‌هاي هيات، دسته عزاداري، حسينيه‌هاي محل و خاطره حركت علامت‌هاي كوچك و بزرگي كه در محله‌هاي قديمي و جديد شهر. خاطره ظهر عاشورا كه جوانتر‌هاي محل يكي يكي علامت‌ها را بر دوش كشيده و با هدايت يكي از پهلوانان كهنه‌كار يا معتمدي حركت مي دهد، چرخش علامت رنگارنگ و صداي زنگ فلز ، مادراني كه نذر هرساله‌اشان رد كردن فرزند از زير علامت است به اين نيت كه وقتي بزرگتر شد او علامت را به دوش بكشد. ماه محرم ماه علامت‌ها است. ماهي كه هر آيينش نشانه‌اي از خاطره‌اي است كه 1400 سال زنده نگه‌داشته شده است. علامت‌هايي كوچك و بزرگي كه در اين ماه در سوگ امام حسين (ع) و همراهانش برافراشته مي‌شود هم نشانه‌است. جوان‌ها و پهلوانان به ياد علمدار دشت كربلا حضرت ابوالفضل العباس علم فلزي را به دوش مي‌كشند
هميشه توي اين شب‌ها و روزها حس و حال خاصي داشته و دارم. عاشورا حس غريبي داره. حس سردي و حس غم. نمي دونم چه جذبه اي توي اين روز وجود داره كه حتي اگه خيلي هم مذهبي نباشي دست و دلت به خيلي كارها نمي‌ره اين مطلب رو براي سايت نوشتم خواستيد بقيه‌اشو هم بخونيد.

posted by farzane Ebrahimzade at 11:47 PM

|

<< Home