کوپه شماره ٧
Tuesday, January 31, 2006
هشتي ميدان نقش جهان ماواي استادي خسته
ميان يكي از هشتيهاي بازار نشسته و بي توجه به هياهوهاي اطرافش با دقت قلمموي نازكش را كه آغشته به رنگ اخريي است روي سطح چوبي مقابلش ميكشد.
استاد محمد را در يكي از هشتيهاي نزديك به مسجد لطف الله در ميدان نقش جهان يافتم. يك لت پنجره قديمي نقاشي شده را روي چهارپايه كوتاهي در برابرش گذاشته بود و نقاشيهايش را ترميم ميكرد. پنجرهاي سفيد با نقاشيها و تزئيناتي متعلق به دوره قاجار؛ گلهاي صورتي،آبي و سرخ با ظرافتي عجيب كنار هم قرار گرفتهاند. جايجاي سفيد و بي طرح است و او گلها يكي بعد از ديگري برروي جاهاي خالي مينشاند. كنار دستش تخته رنگي با رنگهاي سرخ، آبي، طلايي، نقره ، سفيد و تركيبهاي سبز نقشي زيبا را انداختهاند. ميپرسم كار شما چيست؟ ميگويد: مي بينيد كه دارم اين پنجره را مرمت ميكنم. گاهي از اين درها يا قاب آيينه و صندوق مرمت ميكنم، گاهي هم تابلوهاي نقاشي يا رفوي پارچههاي قديمي و ساير اشيا عتيقه.» مكثهايش با آن لحن شيرين اصفهاني نشان ميدهد كه خيلي اهل حرف زدن نيست. سئوالات من اما بسيار است:« چند سال است كه به اين كار مشغول هستيد؟» پاسخم ميدهد:« چهل ساله، پدرم و پدر بزرگم هم در اين كار بودند. البته پدربزرگم نقاشي اين برروي در و پنجره ميكرد. حالا تو دوره جديد كسي طالب اين هنر نيست ما شديم مرمتگر كارهاي پدر بزرگمان.»
<< Home