کوپه شماره ٧
Wednesday, October 19, 2005
شعري عاشقانه
دو سه بيتي شعر عاشقانه گفتم
ترسيدم برات بخونم از چشمت بيافتم
خيلي وقت بود عشق تو توي دلم بود
صد هزار بار اومدم بگم نگفتم.
واسه دل سوغاتي دل خوشحالي آوردي
روزاي آبي آفتابي آوردي
مي دونم دل توي دلم نبود اون روز
كه بگم دوست دارم نه مثل ديروز
بيشتر از ديروز كمتر از فردا
حيف نگفتم من موند همه حرفها
شب مهتاب و دل من بي تاب
يادمه يك دسته گل دادم به آب
آمدم بگم عزيز من تورو دوست دارم
اما رفتم به خواب
توي اون نامه كه هيچوقت نرسيد
نه كسي خوند و نه كسي ازش نشنيد
گفته بودم كه آروم ندارم
گفته بودم كه دوست دارم
بسكه دلگير شدي از نگفتنام
رفتي يك روز و نگفتي هيچ حرف و كلام
اي دريغ نخوندي هيچ وقت از نگام
تورو دوست دارم تو رو ميخوام خيلي زياد
اين روزها اين آهنگ زيبا شيرازي خيلي به حال و احوالم مي خوره.
<< Home