کوپه شماره ٧
Tuesday, September 13, 2005
رهگذر
آهن تفته ات را
در دریاچه ساکن من فرو مبر!
**
با مشعل های آتشینت
در جنگل آرام من
به تک مایست!
**
با سیل دیوانه ات
بر ستون های نمکین من متاز!
**
بر روزهای راکد من
قطرات روشن و گرمت را مبار!
**
همچون رهگذری بر من بگذر
بی آنکه بارویم را در هم شکنی!
زیرا، ای دوست بیگانه !
من نیک می دانم
که مردی چون تو، آن توان دارد
که مرا پشت سر بگذارد
پراکنده و از هم گسسته
بسان مشتی ابر شفاف
در پهنه آسمان آبی تابستان
* *
بزودی از تو بیزار خواهم شد
زیرا تو آن مردی
که شاید براستی
دوستت بدارم
غاده السمان شاعر سوری تبار
<< Home