کوپه شماره ٧

Saturday, September 25, 2010

خدای او، خدای ما


داشت با تلفن حرف می زد و دست می کشید روی پینه چرکمردی که روی پیشانیش داشت پررنگ می شد و در یک دست دیگر تسبیح شاه مقصود دانه درشتش تاب می خورد که شنیدم گفت:« حاج آقا ما مومنا که فقط خدا رو داریم... همون پناه ماست و کمکمون می کنه...همیشه همراهی کرده اینبا هم به دادمون می رسد.» سرمای عجیبی از شنیدن این جمله توی وجودم پیچید... دلم می خواست برم رو به رو بیاستم و بگم:« اگر خدایی که عمریه دائما از این طرف و انوطرف خوندم و شنیدم که الرحمن الراحمین و طرفدار مظلوم طرفدارتوست یه عمره آدرسشو عوضی بهمون دادند... یعنی این خدایی که می گن حتی از یک بال مورچه هم از حق الناس نمی گذره ندید که تو چند صد میلیون تومان حق نزدیکانتو خوردی و باز کمکت می کنه؟؟؟ یعنی خدایی که می گن یار آدم های ضعیف و بی سرپرسته چشمشو به خاطر تسبیحی که تو برای تزئین دستت با قیمت گزاف خریدی می بنده رو به اون خانواده کم درآمد زحمتکشی که سر پاییز تو از خانه سرایداری مجتمعی که تنها دو واحدش مال تو بود بیرون کردی به این جرم که ازشون خوشت نیومده؟تو که قسمت به پرده سیاه خانه خدایی که دست کشیدی بهش و باهاش دروغ می گی تا حق مردم را بالا بکشی. تو که وقتی می خوای سلام کنی اول یه آیه قرآن می خونی و توی روز روشن مردم آزاری می کنی و هر کسی جلوت بایستاه رو تهدید به مرگ می کنی... تو ریشتو از ته نمی زنی و بلوز یقه سه سانت سفید می پوشی که ثواب داره و آفتاب مهتاب صورت زنتو ندیده اما چنان چشم می دوزی به به قول خودت بی حجاب لادین که انگار لخت آمدم وسط خیابون....نه آقای محترم به قول رفقات حاج آقا ما خدایی رو که تو 5 بار پیشونیتو برای بندگیش به زمین می زنی و ندبه و کمیلشو می خونی و شب بیداری هات براشه تا مردم رو بیشتر آزار بدی رو نمی خواهیم. نه این خدایی که تو ازش حرف می زنی خدایی نیست که به ما گفتند بذار پشتیبان تو باشه و ما به نیروی بزرگتری در این جهان خودمون متصل می کنیم که خدایی نیست که تو برای خودت ساختی و این قدر ضعیف که از تو که خودت بلدی چطور با کلاشی مال دنیا رو بالا بکشی و توی چشم مردم بهشتشو ازش بخری....

این حرفا روی توی ذهنم تکرار کردم و باز صدایش را شنیدم که گفت:« التماس دعا حاج آقا»

Labels:

posted by farzane Ebrahimzade at 11:22 PM

|

<< Home